- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۹/۱۶
- بازدید: ۲۱۰۸
- شماره مطلب: ۲۶۶
-
چاپ
می گرفت...
یا سواره میرسید بال و پرم را میگرفت
یا پیاده میرسید دور و برم را میگرفت
سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسید از پشت سر موی سرم را میگرفت
از سر لج بازیاش... تا گریه ام درآورد
گاه پس میداد و گاهی -چادرم را- میگرفت
محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر
هم النگوها و هم انگشترم را میگرفت
در نمیآورد ز گوشم گوشواره، میکشید
آن قدَر که خون تمام معجرم را میگرفت
آن لگدهایی که میزد مینشست برصورتم
قدرت بینایی چشم ترم را میگرفت
-
سلوک عاشقی
زرق و برق سفرۀ شاهانه میخواهم چه کار؟
اشک چشمم هست، آب و دانه میخواهم چه کار؟
اولین شرط سلوک عاشقی، آوارگی ست
از ازل دربه درم، کاشانه میخواهم چه کار؟
-
سیب نوبر
از ملائک پر شده دور و بر ام البنین
بهر دیدار توای تاج سر ام البنین
آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت
شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین
-
لباس شمر به تن کرد و منع آبت کرد
رسیده جان به لب اطهرت؛ ابالهادی
نشسته پیک اجل در برت؛ ابالهادی!
دوباره قصۀ زهر و دوباره نامردی
کبود شد همۀ پیکرت؛ ابالهادی!
-
میان روضۀ تو از هلال یاد میشود
یکی بخیل میشود، یکی جواد میشود
یکی مرید میشود، یکی مراد میشود
یکی امیر میشود، برای سلطنت ولی
یکی تمام عمر، عبد خانهزاد میشود
می گرفت...
یا سواره میرسید بال و پرم را میگرفت
یا پیاده میرسید دور و برم را میگرفت
سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسید از پشت سر موی سرم را میگرفت
از سر لج بازیاش... تا گریه ام درآورد
گاه پس میداد و گاهی -چادرم را- میگرفت
محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر
هم النگوها و هم انگشترم را میگرفت
در نمیآورد ز گوشم گوشواره، میکشید
آن قدَر که خون تمام معجرم را میگرفت
آن لگدهایی که میزد مینشست برصورتم
قدرت بینایی چشم ترم را میگرفت