مشخصات شعر

بغض

غروب و بغض و خرابه کنار یک دیوار

نشسته‌ام و تو را گریه کرده‌ام بسیار

 

به روی خاک خرابه تو را کنم تصویر

که دست دخترکی را گرفته‌ای انگار

 

به خواب من چو میایی بیار دستت را

بیا و خواب و مرا با خودت ببر این بار

 

دلم گرفته‌تر از عصرهای این شهر است

و سینه تنگ‌تر از کوچه‌های ناهنجار

 

نگو که خسته و بیمار و بی‌پرستاری

ببر تو دختر خود را به مادرت بسپار

 

بغض

غروب و بغض و خرابه کنار یک دیوار

نشسته‌ام و تو را گریه کرده‌ام بسیار

 

به روی خاک خرابه تو را کنم تصویر

که دست دخترکی را گرفته‌ای انگار

 

به خواب من چو میایی بیار دستت را

بیا و خواب و مرا با خودت ببر این بار

 

دلم گرفته‌تر از عصرهای این شهر است

و سینه تنگ‌تر از کوچه‌های ناهنجار

 

نگو که خسته و بیمار و بی‌پرستاری

ببر تو دختر خود را به مادرت بسپار

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×