- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۰
- بازدید: ۱۳۹۵
- شماره مطلب: ۲۵۵۰
-
چاپ
یاد تشنگی
سقا به مشک، آب برای حرام نداشت
افتاده روی خاک و به دستش علم نداشت
از بس که تیر بر تن او بوسه داده بود
جایی برای بوسه ز سر تا قدم نداشت
تا بود زنده روز عدو همچو شام بود
خواب خوشی ز بعد فراقش حرم نداشت
بس بود از وفا لب خشکش نشانهای
گیرم به دیده تیر و دو دست قلم نداشت
جسمش ز تیر و تیغ عدو بود چاک چاک
مشکی که داشت از بدنش دست کم نداشت
از پا نمیفتاد گر آنجا خدای شرم
با مشک خشک روی شدن در حرم نداشت
دستش جدا ز پیکر و تیرش به چشم لیک
جز یاد تشنگی حرم هیچ غم نداشت
-
جام بلور
دلم تنگه دلم تنگه برادر
یه لشگر با تو میجنگه برادر
کمی آهستهتر جام بلورم!
که این صحرا پر از سنگه برادر
-
زنجیر...
هنگام رحیل آسمان بود
دلشوره به جان آسمان بود
افتاد به دست و پای زینب
زنجیر مگر ز محرمان بود؟
-
غنچۀ سوخته
میسوخت غنچهای ز عطش در کنار آب
گردید باغبان بر گل شرمسار آب
آگه ز شیرخواره نبودی مگر فلک!
دادی به دست آب چرا اختیار آب؟
-
باغ بنفشه
ز صحرای مصیبت کاروان ناله میآید
که یک باغ بنفشه بر مزار لاله میآید
ز جا خیز ای برادر حال خواهر را تماشا کن
سپرده دخترت را بر زن غساله، میآید
یاد تشنگی
سقا به مشک، آب برای حرام نداشت
افتاده روی خاک و به دستش علم نداشت
از بس که تیر بر تن او بوسه داده بود
جایی برای بوسه ز سر تا قدم نداشت
تا بود زنده روز عدو همچو شام بود
خواب خوشی ز بعد فراقش حرم نداشت
بس بود از وفا لب خشکش نشانهای
گیرم به دیده تیر و دو دست قلم نداشت
جسمش ز تیر و تیغ عدو بود چاک چاک
مشکی که داشت از بدنش دست کم نداشت
از پا نمیفتاد گر آنجا خدای شرم
با مشک خشک روی شدن در حرم نداشت
دستش جدا ز پیکر و تیرش به چشم لیک
جز یاد تشنگی حرم هیچ غم نداشت