- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۸/۲۲
- بازدید: ۳۰۴۶
- شماره مطلب: ۲۴۲
-
چاپ
عاشورا؛ گریه ی مادر
رسید وقت رسیدن به ضربه های کسی
شکست حنجره اما به زیر پای کسی
آهـــای خنجـــــر کهنه! نمی شود نبری؟
نمی شود که بمیرد کسی به جای کسی؟
کمی گذشت و هجوم دوباره ای آمد
ردا بـرای کسی شد، زره بـرای کسی
به روی نیزه نشستی و عرش مال تو شد
به پای نیـزه نشسته غم صدای کسی
فرشته هـا همه با هم به گریه افتادنـد
به مادرانه تــرین سوزِ های های کسی
-
رزق اشک
چشمی که رزق اشک جاری را ببیند
قطعاً بهشت رستگاری را ببیندعمر شکوفه، از خودش تا میوۀ خوب
باید که باران بهاری را ببیند -
با چشمهای غیرت سقّا
زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم
دارد عزای دیدن بابا هنوز هم
تا تاول دوبارهای از راه میرسد
با گریه آه میکشد آن را هنوز هم -
عرش مال تو شد
رسید وقت رسیدن به ضربههای کسی
شکست حنجـره اما به زیر پای کسیآهای خنجـر کهنه! نمیشود نبری؟
نمیشود که بمیرد کسی به جای کسی؟ -
واقعاً؟!
تا سحر مانده تو خورشید درخشان شدهای؟
گل آغوش من سوخته دامان شدهای؟
مادرم تاب ندارم که ببینم خاری
رفته در پات و کمی غمزده از آن شدهای
عاشورا؛ گریه ی مادر
رسید وقت رسیدن به ضربه های کسی
شکست حنجره اما به زیر پای کسی
آهـــای خنجـــــر کهنه! نمی شود نبری؟
نمی شود که بمیرد کسی به جای کسی؟
کمی گذشت و هجوم دوباره ای آمد
ردا بـرای کسی شد، زره بـرای کسی
به روی نیزه نشستی و عرش مال تو شد
به پای نیـزه نشسته غم صدای کسی
فرشته هـا همه با هم به گریه افتادنـد
به مادرانه تــرین سوزِ های های کسی