- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۲۶
- بازدید: ۶۷۶۴
- شماره مطلب: ۲۳۷۰
-
چاپ
عشق با زینب تجلّی یافته
با حدیث عشق غوغا میکنم
عشق را باعشق معنا میکنم
صحبت از عشق است و نام زینب است
عشق معنای تمام زینب است
کیست زینب جز خدای عاشقی
صاحب صوت رسای عاشقی
عشق با زینب تجلّی یافته
تار و پود عشق را او بافته
عشق او اوج مقامات است و بس
عشق بی زینب خرافات است و بس
سازمان عشق را او رهبر است
بعد زهرا او به عالم مادر است
زن ولی مردآفرین است و دلیر
مردها در دام نطق او اسیر
او خودش را شهره در آفاق کرد
کودتا در کشور عشاق کرد
فاتح کوه بلند عصمت است
نیش بیداری زخواب غفلت است
عالم هر علم بی تعلیم اوست
زادۀ شیر و جدا ازبیم اوست
زن ولی با غرّشی طوفانی است
صاحب فنّ خطابه خوانی است
تاجر سرمایهدار عشق اوست
با کلامش ذوافقار عشق اوست
پنج تن در او تجلّا میکند
نطق حیدر خوب اجرا میکند
نیست تنها دخت والای علی
او بود امّ ابیهای علی
نان حیدر، شیر کوثرخورده است
کربلا را او به مقصد برده است
کاخ ظلمت را به خاکستر نشاند
او به دامانش رقیّه پروراند
قاتل آل امیّه زینب است
عشق آموز رقیّه زینب است
ما رأیت الاّ جمیلا ورد اوست
حضرت امالبنین شاگرد اوست
رتبهاش بالاتر از مقیاس بود
خادم او حضرت عباس بود
عین و شین وقاف یعنی دلبری
جلوۀ زهرا و صوت حیدری
نان حیدر، شیر کوثر خورده است
کربلا را او به مقصد برده است
او لیاقت داشت پیغمبر شود
مثل مادر سورۀ کوثر شود
درعبادت سینهها دارد یقین
او بود مانند زین العابدین
درتمام عمر حتّی در بلا
یک نماز شب نشد از او قضا
او ولایت را حسن خو طینت است
زینب است و زینت هر زینت است
او شجاعت را حسینی وار داشت
بر تولّای علی اصرار داشت
یک یک پیغمبران مدیون او
شد نبوّت هم گروه خون او
او لیاقت داشت پیغمبر شود
مثل مادر سورۀ کوثر شود
رمز جاوید دوام کربلاست
کارگردان قیام کربلاست
تا قیامت جلوۀ تابنده شد
تیم دشمن پیش او بازنده شد
گرچه زینب هست نامی دلربا
نام زینب با حسین دارد صفا
صبر با یادش صبوری میکند
از هراس و غصّه دوری میکند
روز اوّل با حسینش عهد بست
پای این پیمان سر خود را شکست
تا سر ببریده را بر نیزه دید
خون سر از چوبۀ محمل چکید
-
کوچکترین حیدر به دستان حسین است
انگار عالم بار دیگر جان گرفته
شادی مجال غم از این و آن گرفته
از ابر رحمت بازهم باران گرفته
سردار خوبیها سر و سامان گرفته
-
ایران امام زاده سرای تبار اوست
آنجاکه عاشقی است همیشه فضای ماست
در مرغزاردربه دری ردپای ماست
وقتی که نان سفرۀ ما از محبت است
صدها هزار حاتم طائی گدای ماست
دین و طریقت همه انبیا علی است
ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست
عشق با زینب تجلّی یافته
با حدیث عشق غوغا میکنم
عشق را باعشق معنا میکنم
صحبت از عشق است و نام زینب است
عشق معنای تمام زینب است
کیست زینب جز خدای عاشقی
صاحب صوت رسای عاشقی
عشق با زینب تجلّی یافته
تار و پود عشق را او بافته
عشق او اوج مقامات است و بس
عشق بی زینب خرافات است و بس
سازمان عشق را او رهبر است
بعد زهرا او به عالم مادر است
زن ولی مردآفرین است و دلیر
مردها در دام نطق او اسیر
او خودش را شهره در آفاق کرد
کودتا در کشور عشاق کرد
فاتح کوه بلند عصمت است
نیش بیداری زخواب غفلت است
عالم هر علم بی تعلیم اوست
زادۀ شیر و جدا ازبیم اوست
زن ولی با غرّشی طوفانی است
صاحب فنّ خطابه خوانی است
تاجر سرمایهدار عشق اوست
با کلامش ذوافقار عشق اوست
پنج تن در او تجلّا میکند
نطق حیدر خوب اجرا میکند
نیست تنها دخت والای علی
او بود امّ ابیهای علی
نان حیدر، شیر کوثرخورده است
کربلا را او به مقصد برده است
کاخ ظلمت را به خاکستر نشاند
او به دامانش رقیّه پروراند
قاتل آل امیّه زینب است
عشق آموز رقیّه زینب است
ما رأیت الاّ جمیلا ورد اوست
حضرت امالبنین شاگرد اوست
رتبهاش بالاتر از مقیاس بود
خادم او حضرت عباس بود
عین و شین وقاف یعنی دلبری
جلوۀ زهرا و صوت حیدری
نان حیدر، شیر کوثر خورده است
کربلا را او به مقصد برده است
او لیاقت داشت پیغمبر شود
مثل مادر سورۀ کوثر شود
درعبادت سینهها دارد یقین
او بود مانند زین العابدین
درتمام عمر حتّی در بلا
یک نماز شب نشد از او قضا
او ولایت را حسن خو طینت است
زینب است و زینت هر زینت است
او شجاعت را حسینی وار داشت
بر تولّای علی اصرار داشت
یک یک پیغمبران مدیون او
شد نبوّت هم گروه خون او
او لیاقت داشت پیغمبر شود
مثل مادر سورۀ کوثر شود
رمز جاوید دوام کربلاست
کارگردان قیام کربلاست
تا قیامت جلوۀ تابنده شد
تیم دشمن پیش او بازنده شد
گرچه زینب هست نامی دلربا
نام زینب با حسین دارد صفا
صبر با یادش صبوری میکند
از هراس و غصّه دوری میکند
روز اوّل با حسینش عهد بست
پای این پیمان سر خود را شکست
تا سر ببریده را بر نیزه دید
خون سر از چوبۀ محمل چکید