- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۱/۰۳
- بازدید: ۲۰۹۴
- شماره مطلب: ۲۳۱۵
-
چاپ
بوسۀ آفتاب
گر رفته بود از سر کوی تو آفتاب
برگشته است باز بهسوی تو آفتاب
باغ افق که روز، پر از عطر نور شد
هر صبحدم شکفت به بوی تو آفتاب
دلسرد زیسته است زمین! تا تو آمدی
گرم است از حرارت خوی تو آفتاب
ای کربلای تشنه! فلک، شرمگین توست
تا میکشد به دوش، سبوی تو آفتاب
مثل فرشته از فلک آید فرو به خاک
تا بوسهای زند به گلوی تو آفتاب
تا در قلمرو تو شبیخون زده است شب
شد پاسدار حرمتِ کوی تو آفتاب
بوسۀ آفتاب
گر رفته بود از سر کوی تو آفتاب
برگشته است باز بهسوی تو آفتاب
باغ افق که روز، پر از عطر نور شد
هر صبحدم شکفت به بوی تو آفتاب
دلسرد زیسته است زمین! تا تو آمدی
گرم است از حرارت خوی تو آفتاب
ای کربلای تشنه! فلک، شرمگین توست
تا میکشد به دوش، سبوی تو آفتاب
مثل فرشته از فلک آید فرو به خاک
تا بوسهای زند به گلوی تو آفتاب
تا در قلمرو تو شبیخون زده است شب
شد پاسدار حرمتِ کوی تو آفتاب