مشخصات شعر

از عشق و خون

بال فرشته بود که می‌ریخت بر زمین

وقتی‌که آفتاب

فرود آمد

بر ساحل فرات

به میقات.

با چکمه‌ه­ای حمایل گردن

گردی سوار

می‌رسد

از پشتِ نخل و آب

آیینه‌­ای

به بیعت خورشید

می‌رود.

***

تا آفتاب می‌نگرد ماه تشنه را

ماه

از میان آب گذشته ا­ست

با مشکی از فرات به دندان

***

با گیسوان سرخ و پریشان

ماه دو نیمه بود

که می‌رفت

تا

در پناه نخل بیاساید

دور از نگاه خیمۀ  لیلی.

***

تیغی که می‌نشست

بر کاکل خضاب

تیری برهنه بود

که می‌خورد.

بر چشم‌های منتظرِ گل.

***

بانگ فرشته بود که از خیمه‌ها گذشت

وقتی‌که ذوالجناح

از سایه‌­سار نخل

برآمد

تنها و بی ­سوار.

***

شمشیرها

برهنه تن

آغوش کرده باز

در انتظار پیکر گل

گل که می‌شکفت.

***

بر نیزۀ  برهنه

که خورشید می‌برند

هفتاد و دو ستارۀ زخمی

با لاله­‌های بدرقه

می­‌مانند

در شش رواق مائدۀ  سرخ.

***

بانوی خیمه­‌های عطش بود

می‌­گریست

مثل بهار

بر لاله­‌های نور

که از خاک

می‌دمید

***

فریاد کیست           

می‌گذرد

از کبود چرخ

فریاد کیست که ناگاه

می‌لرزد

آسمان و زمین

آفتاب و ماه.

***

خوابی چنان شگفت

که تنها

تو دیده‌ای

گاۀ  که در شبانۀ غربت

با یاد آشنای پدر می­‌گریستی.

این لاله­زار خرد

اسیری­ است

از کاروان نور که می‌­رفت.

بال فرشته بود که می‌ریخت بر زمین

وقتی‌که آفتاب

فرود آمد

از عشق و خون

بال فرشته بود که می‌ریخت بر زمین

وقتی‌که آفتاب

فرود آمد

بر ساحل فرات

به میقات.

با چکمه‌ه­ای حمایل گردن

گردی سوار

می‌رسد

از پشتِ نخل و آب

آیینه‌­ای

به بیعت خورشید

می‌رود.

***

تا آفتاب می‌نگرد ماه تشنه را

ماه

از میان آب گذشته ا­ست

با مشکی از فرات به دندان

***

با گیسوان سرخ و پریشان

ماه دو نیمه بود

که می‌رفت

تا

در پناه نخل بیاساید

دور از نگاه خیمۀ  لیلی.

***

تیغی که می‌نشست

بر کاکل خضاب

تیری برهنه بود

که می‌خورد.

بر چشم‌های منتظرِ گل.

***

بانگ فرشته بود که از خیمه‌ها گذشت

وقتی‌که ذوالجناح

از سایه‌­سار نخل

برآمد

تنها و بی ­سوار.

***

شمشیرها

برهنه تن

آغوش کرده باز

در انتظار پیکر گل

گل که می‌شکفت.

***

بر نیزۀ  برهنه

که خورشید می‌برند

هفتاد و دو ستارۀ زخمی

با لاله­‌های بدرقه

می­‌مانند

در شش رواق مائدۀ  سرخ.

***

بانوی خیمه­‌های عطش بود

می‌­گریست

مثل بهار

بر لاله­‌های نور

که از خاک

می‌دمید

***

فریاد کیست           

می‌گذرد

از کبود چرخ

فریاد کیست که ناگاه

می‌لرزد

آسمان و زمین

آفتاب و ماه.

***

خوابی چنان شگفت

که تنها

تو دیده‌ای

گاۀ  که در شبانۀ غربت

با یاد آشنای پدر می­‌گریستی.

این لاله­زار خرد

اسیری­ است

از کاروان نور که می‌­رفت.

بال فرشته بود که می‌ریخت بر زمین

وقتی‌که آفتاب

فرود آمد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×