- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۸/۱۵
- بازدید: ۴۶۵۹
- شماره مطلب: ۲۱۳
-
چاپ
سوم محرم؛ قرص نان تصدق
اگر چه زخمی و خاموش و سر جدا آورد
تو را برای من از عرشِ نی، خدا آورد
تو را به روی طبق، روی دستهای بلند
برای گرمی این بزم بینوا آورد
قدم گذار به چشمی که ریخت مژگانش
سرم به گوشۀ ویرانهام صفا آورد
"عدو شود سبب خیر اگر..." تو را دیدم
ولی نپرس عزیزم سرم چهها آورد
به قصد کشت سراغم گرفت یک سیلی
و باز نیت خود را ادا به جا آورد
به پاره معجر ما هم طمع نمود آنکه
مرا به حلقۀ چشمان بی حیا آورد
دلم برای عمو سوخت پیش نامردی
که قرص نان تصدق برای ما آورد....
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
سوم محرم؛ قرص نان تصدق
اگر چه زخمی و خاموش و سر جدا آورد
تو را برای من از عرشِ نی، خدا آورد
تو را به روی طبق، روی دستهای بلند
برای گرمی این بزم بینوا آورد
قدم گذار به چشمی که ریخت مژگانش
سرم به گوشۀ ویرانهام صفا آورد
"عدو شود سبب خیر اگر..." تو را دیدم
ولی نپرس عزیزم سرم چهها آورد
به قصد کشت سراغم گرفت یک سیلی
و باز نیت خود را ادا به جا آورد
به پاره معجر ما هم طمع نمود آنکه
مرا به حلقۀ چشمان بی حیا آورد
دلم برای عمو سوخت پیش نامردی
که قرص نان تصدق برای ما آورد....