- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۲۷
- بازدید: ۱۹۴۴
- شماره مطلب: ۲۰۳۵
-
چاپ
دومین زینب
باید از دامن او دشت معطر باشد
هرکسی مثل شما دختر کوثر باشد
بیگمان این دل شیری که تو داری بانو!
میتواند فقط از جانب حیدر باشد
زینبِ دوم گلخانۀ زهرا شدهای
چه قشنگ است که زینب دوبرابر باشد
شب جشن تو مَلَک بالزنان میآید
چون پدرشوهرتان حضرت جعفر باشد
پیش دریای دلت موج بلا کوچک بود
ـ عاشقی ـ صبرِ تو از عقل فراتر باشد
امکلثوم! دعا کن نرسد روزی که
دختری شاهد افتادن مادر باشد
خاطرت باشد اگر شاهد عاشورایی
آتش خیمه هم از آتش این در باشد
اولین شاعر این داغی و شعرت بانو!
شعلهای گشته که بر سینۀ دفتر باشد
بیسبب نیست که عمرت به درازا نکشید
وای از آن دل که در آن داغ برادر باشد
-
سه ساله دختر که زدن نداره
زدن نداره
دختری که رمق به تن نداره
راه میرم آروماین پا که نای دویدن نداره
-
نامت غزل را محو نوری در ازل کرد
با نان و خرما میرسی، من هم یتیمم
اما نه خرما، مست دستان کریمم
میزد به پایت بوسه لبهای مدینه
ای خوش به حال نیمه شبهای مدینه
-
غم عشقت بیابان پرورم کرد
من از مشهد، من از تبریز، از شیراز و کرمانم
من از ری، اصفهان، از رشت، از اهواز و تهرانم
نمیدانم کجایی هستم، اما خوب میدانم
هوایی هستم و آوارهای در مرز مهرانم
-
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
میروی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
دومین زینب
باید از دامن او دشت معطر باشد
هرکسی مثل شما دختر کوثر باشد
بیگمان این دل شیری که تو داری بانو!
میتواند فقط از جانب حیدر باشد
زینبِ دوم گلخانۀ زهرا شدهای
چه قشنگ است که زینب دوبرابر باشد
شب جشن تو مَلَک بالزنان میآید
چون پدرشوهرتان حضرت جعفر باشد
پیش دریای دلت موج بلا کوچک بود
ـ عاشقی ـ صبرِ تو از عقل فراتر باشد
امکلثوم! دعا کن نرسد روزی که
دختری شاهد افتادن مادر باشد
خاطرت باشد اگر شاهد عاشورایی
آتش خیمه هم از آتش این در باشد
اولین شاعر این داغی و شعرت بانو!
شعلهای گشته که بر سینۀ دفتر باشد
بیسبب نیست که عمرت به درازا نکشید
وای از آن دل که در آن داغ برادر باشد