مشخصات شعر

بشنو از نی

«بشنو از نی چون حکایت می­‌کند»

«از جدایی­‌ها شکایت می­‌کند»

 

«کز نیستان تا مرا ببریده‌­اند»

چشم‌ها با نام من باریده‌­اند

 

«سینه خواهم شرحه شرحه از فراق»

تا بیاید تشنه با من تا عراق

 

«هرکسی کو دور ماند از اصل خویش»

در کنار من بجوید وصل خویش

 

«هرکسی از ظن خود شد یار من»

عقل حیران ماند در اسرار من

 

«سرّ من از ناله من دور نیست»

سرّ پنهان در مرام نور نیست

 

آتش از رگ‌های من در نی فتاد

شور خونم بود اگر در می فتاد

 

«نی حریف هر که از یاری برید»

نای حق شد تا به رگ‌هایم رسید

 

«نی حدیث راه پر خون می­‌کند»

من در او خواندم که مجنون می­‌کند

 

«محرم این هوش جز بی­هوش نیست»

اهل این سرّ را سری بر دوش نیست

 

«در غم ما روزها بیگاه شد»

اشک‌ها با خونمان همراه شد

 

خون ما گر رفت، گو رو باک نیست

جای مرغان هوایی خاک نیست

 

ماه بر نی خواند و عالم‌گیر شد

خواهری از نالۀ نی پیر شد

 

نی به لب دارم ولی در قصر شام

«پس سخن کوتاه باید والسلام»

بشنو از نی

«بشنو از نی چون حکایت می­‌کند»

«از جدایی­‌ها شکایت می­‌کند»

 

«کز نیستان تا مرا ببریده‌­اند»

چشم‌ها با نام من باریده‌­اند

 

«سینه خواهم شرحه شرحه از فراق»

تا بیاید تشنه با من تا عراق

 

«هرکسی کو دور ماند از اصل خویش»

در کنار من بجوید وصل خویش

 

«هرکسی از ظن خود شد یار من»

عقل حیران ماند در اسرار من

 

«سرّ من از ناله من دور نیست»

سرّ پنهان در مرام نور نیست

 

آتش از رگ‌های من در نی فتاد

شور خونم بود اگر در می فتاد

 

«نی حریف هر که از یاری برید»

نای حق شد تا به رگ‌هایم رسید

 

«نی حدیث راه پر خون می­‌کند»

من در او خواندم که مجنون می­‌کند

 

«محرم این هوش جز بی­هوش نیست»

اهل این سرّ را سری بر دوش نیست

 

«در غم ما روزها بیگاه شد»

اشک‌ها با خونمان همراه شد

 

خون ما گر رفت، گو رو باک نیست

جای مرغان هوایی خاک نیست

 

ماه بر نی خواند و عالم‌گیر شد

خواهری از نالۀ نی پیر شد

 

نی به لب دارم ولی در قصر شام

«پس سخن کوتاه باید والسلام»

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×