- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۱/۰۲
- بازدید: ۲۷۸۲
- شماره مطلب: ۱۹۳۲
-
چاپ
اصل پنجم ایمان
ساحل خیالت را پرسه میزند قویی
مانده مات دریاچه، ماه یا پری خویی؟
ای عصاره باران، اصل پنجم ایمان
قبله هر طرف باشد مثل کعبه آن سویی
جبرئیل و میکائیل مژده بر رجب دادند
در تگرگ و یخبندان با بهار میرویی
زخم بال دردائیل، التیام مییابد
پر شده به نامت عرش، از گیاه دارویی
صید پاکیات کردی دستهدسته دلها را
با حلاوت حلمت، با نگاه آهویی
پای لنگمان با تو رفته تا فراسوها
پیر دستگیری؟ نه ... تو خود فراسویی
قرنهاست شاعرها ماندهاند در شعرت
یک کتاب میخواهند با مداد جادویی
گفتهاند با فانوس، گنبد و ضریحت را
پشت کوچهای خاکی در بقیع میجویی
پنج کوچه آن سوتر، میدود نگاهیتر
بال میزند تنها، پشت در پرستویی
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
اصل پنجم ایمان
ساحل خیالت را پرسه میزند قویی
مانده مات دریاچه، ماه یا پری خویی؟
ای عصاره باران، اصل پنجم ایمان
قبله هر طرف باشد مثل کعبه آن سویی
جبرئیل و میکائیل مژده بر رجب دادند
در تگرگ و یخبندان با بهار میرویی
زخم بال دردائیل، التیام مییابد
پر شده به نامت عرش، از گیاه دارویی
صید پاکیات کردی دستهدسته دلها را
با حلاوت حلمت، با نگاه آهویی
پای لنگمان با تو رفته تا فراسوها
پیر دستگیری؟ نه ... تو خود فراسویی
قرنهاست شاعرها ماندهاند در شعرت
یک کتاب میخواهند با مداد جادویی
گفتهاند با فانوس، گنبد و ضریحت را
پشت کوچهای خاکی در بقیع میجویی
پنج کوچه آن سوتر، میدود نگاهیتر
بال میزند تنها، پشت در پرستویی