مشخصات شعر

حسینیه غم

حـتی خـدا مـیان حسـینیۀ غمـش

سوگند خورده است به ماه محرمش

 

شب‌های قدر محترم و با فضیلتند

امّـا نمی‌رسند به شب‌های مـاتمش

 

امروز نه، غروب همان سال شصت و یک

مـا را گـره زدنـد به نخ‌های پـرچمش

 

این دستمال گـریه پر از نـور می‌شود

وقتی به دست روضـۀ خورشید می‌دمش

 

چشمی که از برای تو گریان نمی‌شود

باید حـواله داد به دست جـهنمش

 

جانم فدای ِ محتشم خانواده‌ات

با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

حسینیه غم

حـتی خـدا مـیان حسـینیۀ غمـش

سوگند خورده است به ماه محرمش

 

شب‌های قدر محترم و با فضیلتند

امّـا نمی‌رسند به شب‌های مـاتمش

 

امروز نه، غروب همان سال شصت و یک

مـا را گـره زدنـد به نخ‌های پـرچمش

 

این دستمال گـریه پر از نـور می‌شود

وقتی به دست روضـۀ خورشید می‌دمش

 

چشمی که از برای تو گریان نمی‌شود

باید حـواله داد به دست جـهنمش

 

جانم فدای ِ محتشم خانواده‌ات

با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×