- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۲۹
- بازدید: ۲۵۷۰
- شماره مطلب: ۱۹۰۷
-
چاپ
بند هفتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
همچون علی به معرکه که با تیغ آبدار
بر دشمنان دین خدا کرد کار، زار
اما دریغ و درد، به ترفند روزگار
«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار»
از اشک چشم مردم دنیاست کوه کوه
خیزابها که در دل دریاست کوه کوه
تا آزمون کند که بلا راست کوه کوه
«موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار، زار»
بر این رواق بر شده، این کاخ بیستون
بس نقشها به پرده زد، این لوح آبگون
زان فتنهها که ریخت ز سرپنجهی جنون
«گفتی تمام زلزله شد، خاک بیسکون
گفتی فتاد از حرکت، چرخ بیقرار»
با پیکری جدا ز سر دور از سریر
در خون نشست قائمۀ عرش، ناگزیر
درگیر و دار پهنهی پهناور کویر
«عرش آن زمان به لرزه در آمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار»
از آتشی که در حرم بوتراب، بود
زین العباد، در تب و زینب، به تاب بود
افسوس را، دو دیده مگر غرق خواب بود
«آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار»
آشفته ماند دجله و، در خود گریست، نیل
از جوش ماند کوثر و، افسرد سلسبیل
زان تشنهکام، عترت پیغمبر جلیل
«جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری و محمل شترسوار»
آمد اسیر دست جفا، عترت نبی
از یاد رفته بود، مگر حرمت نبی
یا رب، تویی تو، باخبر از محنت نبی
«باآنکه سر زد این عمل از امّت نبی
روحالامین ز روی نبی گشت شرمسار»
دست زمانه خون شهیدان به جام کرد
دوری از ین مصیبت عظمی به کام کرد
روزی که روز آل علی، را چو شام کرد
«وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت: قیامت قیام کرد»
-
بند پنجم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی
شب شعله خیز با نفس آتشین رسید
صبح از هراس دی، به دم واپسین رسید
آه سحر، به ساحت جان آفرین رسید
«چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید»
-
با کاروان کربلا
این دل شوریده همچون نی، نوا دارد هنوز
نالهها از جان به شور نینوا دارد هنوز
ای حسین ای تشنه کام کربلا، در ماتمت
جویبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز
-
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
با هر بنای ظلم، که بنیاد کردهای
کانون عدل و عاطفه بر باد کردهای
وز فتنه سرنگون علم داد کردهای
«ای چرخ، غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چهها، درین ستم آباد کردهای»
-
علمدار
در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب
موج هزار آینه در خود شکست آب
زان لعل لب که جوش زد از آتش عطشدرگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب
بند هفتم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
همچون علی به معرکه که با تیغ آبدار
بر دشمنان دین خدا کرد کار، زار
اما دریغ و درد، به ترفند روزگار
«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار»
از اشک چشم مردم دنیاست کوه کوه
خیزابها که در دل دریاست کوه کوه
تا آزمون کند که بلا راست کوه کوه
«موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار، زار»
بر این رواق بر شده، این کاخ بیستون
بس نقشها به پرده زد، این لوح آبگون
زان فتنهها که ریخت ز سرپنجهی جنون
«گفتی تمام زلزله شد، خاک بیسکون
گفتی فتاد از حرکت، چرخ بیقرار»
با پیکری جدا ز سر دور از سریر
در خون نشست قائمۀ عرش، ناگزیر
درگیر و دار پهنهی پهناور کویر
«عرش آن زمان به لرزه در آمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار»
از آتشی که در حرم بوتراب، بود
زین العباد، در تب و زینب، به تاب بود
افسوس را، دو دیده مگر غرق خواب بود
«آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار»
آشفته ماند دجله و، در خود گریست، نیل
از جوش ماند کوثر و، افسرد سلسبیل
زان تشنهکام، عترت پیغمبر جلیل
«جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری و محمل شترسوار»
آمد اسیر دست جفا، عترت نبی
از یاد رفته بود، مگر حرمت نبی
یا رب، تویی تو، باخبر از محنت نبی
«باآنکه سر زد این عمل از امّت نبی
روحالامین ز روی نبی گشت شرمسار»
دست زمانه خون شهیدان به جام کرد
دوری از ین مصیبت عظمی به کام کرد
روزی که روز آل علی، را چو شام کرد
«وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت: قیامت قیام کرد»