- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
- بازدید: ۳۸۵۸
- شماره مطلب: ۱۹۰۶
-
چاپ
بند ششم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
از داد، تا به عرصۀ محشر علم زنند
از تشنهکام دشت بلاخیز دم زنند
پس کوفیان به حشر، قدم از عدم زنند
«ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریدۀ رحمت قلم زنند»
در رستخیز عام، به دیوان روز حشر
خورشید سر کشد ز گریبان روز حشر
در موقف حساب، به میزان روز حشر
«ترسم کزین گناه، شفیعیان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند»
سر بر زند ز معرکه، آن آفتاب دین
از آستان عدل، سحرگاه واپسین
افتد به عرش لرزه، و جنبد ز جا زمین
«دست عتاب حق به درآید ز آستین
چون اهلبیت: دست در اهل ستم زنند»
مشعل فروز دامن محشر ز جان پاک
لبتشنگان دلشده با جسم چاکچاک
خیزند و، اهل کفر در آن پهنه، شرمناک
«آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی، چون شعلۀ آتش علم زنند»
شاه شهید، لالۀ بستان اهلبیت
سرو بلند باغ شهیدان اهلبیت
تابان شود چون مهر فروزان اهلبیت
«فریاد از آن دمی، که جوانان اهلبیت
گلگونکفن به عرصۀ محشر قدم زنند»
بر پا کنند غلغله، در عرش کبریا
آن لالههای سوختۀ دشت نینوا
تا انتقام خویش بگیرند برملا
«جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
در حشر، صف زنان، صف محشر بهم زنند»
هر چند، باب رحمت حق بود و هست باز
بیچاره راست لطف خداوند، چارهساز
اما به حیرتم، چو قیامت شود فراز
«از صاحب حرم چه توقع کنند باز!
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند»
چون شد به دست قوم ز حق بیخبر، قتیل
آیینۀ امامت، اسلام را دلیل
نور نبی، و پور علی، وارث خلیل
«پس بر سنان کنند، سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل»
-
بند پنجم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی
شب شعله خیز با نفس آتشین رسید
صبح از هراس دی، به دم واپسین رسید
آه سحر، به ساحت جان آفرین رسید
«چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید»
-
با کاروان کربلا
این دل شوریده همچون نی، نوا دارد هنوز
نالهها از جان به شور نینوا دارد هنوز
ای حسین ای تشنه کام کربلا، در ماتمت
جویبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز
-
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
با هر بنای ظلم، که بنیاد کردهای
کانون عدل و عاطفه بر باد کردهای
وز فتنه سرنگون علم داد کردهای
«ای چرخ، غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چهها، درین ستم آباد کردهای»
-
علمدار
در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب
موج هزار آینه در خود شکست آب
زان لعل لب که جوش زد از آتش عطشدرگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب
بند ششم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
از داد، تا به عرصۀ محشر علم زنند
از تشنهکام دشت بلاخیز دم زنند
پس کوفیان به حشر، قدم از عدم زنند
«ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریدۀ رحمت قلم زنند»
در رستخیز عام، به دیوان روز حشر
خورشید سر کشد ز گریبان روز حشر
در موقف حساب، به میزان روز حشر
«ترسم کزین گناه، شفیعیان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند»
سر بر زند ز معرکه، آن آفتاب دین
از آستان عدل، سحرگاه واپسین
افتد به عرش لرزه، و جنبد ز جا زمین
«دست عتاب حق به درآید ز آستین
چون اهلبیت: دست در اهل ستم زنند»
مشعل فروز دامن محشر ز جان پاک
لبتشنگان دلشده با جسم چاکچاک
خیزند و، اهل کفر در آن پهنه، شرمناک
«آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی، چون شعلۀ آتش علم زنند»
شاه شهید، لالۀ بستان اهلبیت
سرو بلند باغ شهیدان اهلبیت
تابان شود چون مهر فروزان اهلبیت
«فریاد از آن دمی، که جوانان اهلبیت
گلگونکفن به عرصۀ محشر قدم زنند»
بر پا کنند غلغله، در عرش کبریا
آن لالههای سوختۀ دشت نینوا
تا انتقام خویش بگیرند برملا
«جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
در حشر، صف زنان، صف محشر بهم زنند»
هر چند، باب رحمت حق بود و هست باز
بیچاره راست لطف خداوند، چارهساز
اما به حیرتم، چو قیامت شود فراز
«از صاحب حرم چه توقع کنند باز!
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند»
چون شد به دست قوم ز حق بیخبر، قتیل
آیینۀ امامت، اسلام را دلیل
نور نبی، و پور علی، وارث خلیل
«پس بر سنان کنند، سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل»
بسیار زیبا .....