- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۶/۲۵
- بازدید: ۳۹۴۸
- شماره مطلب: ۱۷۹
-
چاپ
شاه طوس
خواستم تا شبی قلم بزنم
خط سرخی به روی غم بزنم
خواستم تا به یاری خورشید
در سیاهی شب قدم بزنم
تا که مخلوط عشق و عقلم را
باز از نو دوباره هم بزنم
مثل هر بار عشق آمد و من
لاجرم حرف از دلم بزنم
حرف دل، حرف عشق، حرف رضاست
باید از شاه طوس دم بزنم
با دو بال کبوتری وارم
میپرم تا سری حرم بزنم
میپرم تا به ماورا برسم
به حریمی پر از خدا برسم
* * *
باز امشب حرم چراغان است
در و دیوار، ریسه بندان است
ابرها را ببین که آمدهاند
باز وقت نزول باران است
ظاهراً باز کعبه میسازند
قبلهگاهی که در خراسان است
آسمان با ستاره و ماهش
در زمین مدینه مهمان است
جبرئیل از بهشت آمده و
روی دستش گلاب و قرآن است
نجمه او را بغل گرفته ببین
لبش امشب چقدر خندان است
غرق گلبوسه کرد رویش را
میزند شانه، باغِ مویش را
* * *
چون نسیم بهار آمدهای
چه قدر باوقار آمدهای
از تنت بوی یاس میآید
ز کدامین دیار آمدهای
گفته بودی مدینه گریه کنند
با دلی بی قرار آمدهای
از دل زائران خستۀ خود
تا بشویی غبار، آمدهای
کردهای پهن دام عشقت را
آخر اینجا چه کار آمدهای
فکر کردی دلم اسیرت نیست
که به قصد شکار آمدهای
من از اول کبوترت بودم
جَلد صحن منوّرت بودم
* * *
هر زمان غصهای عذابم داد
نام تو بردم و شدم دلشاد
میهمان نه که خانهزاد توام
خاکبوس قدیم گوهرشاد
حرم تو فقط خراسان نیست
دل من هم شده رضا آباد
آمدم تا که حرفهایم را
بزنم با تو، هر چه بادا باد
چشم در چشم حلقههای ضریح
دست در دست پنجره فولاد
با دلی غرق خواهش آمدهام
قَسمت میدهم به جان جواد
کربلای مرا هم امضا کن
راه آن را به روی من وا کن
* * *
مثل ابری به روی ایرانی
مظهر رحمتی، تو بارانی
غیر رویت کجا طواف کنم
که شما کعبۀ فقیرانی
با تو در آسمان رها هستم
بی توام در قفس چو زندانی
حاجتم را نیامده، دادی
حرف دل را چه خوب میدانی
مثل هر بار از دو چشمانم
قصههای نگفته میخوانی
موقع مرگ منتظر هستم
مثل آن پیرمرد سلمانی
لحظهها را برای آمدنت
میشمارم؛ صفای آمدنت
* * *
دل من مال توست آقا جان
که به دنبال توست آقا جان
روی آن شاخههای باروَرت
میوۀ کال توست آقا جان
یا که در بزمتان عزادار و
یا که خوشحال توست آقاجان
در عزای مصیبت جدت
نخی از شال توست آقا جان
به خدا آرزوی لبهایم
بوسه بر خال توست آقاجان
وقت تحویل سال اگر آیم
سال من سال توست آقاجان
در دلم ابر ماتم آمده است
باز بوی محرم آمده است
* * *
کار دل را دوباره در هم کن
سینه را کربلایی از غم کن
ماه ذیقعده و زیارت تو
باز پابوسیات نصیبم کن
کمی از اشک خود به چشمم ده
دیدگان مرا پر از نم کن
دلمان را بگیر، دست خودت
فقط آمادۀ محرّم کن
چایی روضههایمان را با
کوثر اشک فاطمه دم کن
بهر شبهای ماه ماتممان
مجلس روضهای فراهم کن
این دل تنگم عقدهها دارد
گوییا میل کربلا دارد
-
دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد
چنانکه درد ز مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو یکدم جدا نخواهد شد
محرم و صفر و فاطمیه، نه هر روز
دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد
-
قسم به اشک
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم
نوشت تا که فقط عاشق شما باشم
نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم
نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم
-
شاگردهای مکتبت استاد افلاکند
ای روزهای تار، ای شبهای دور از ماه
ای بیقراریهای دائم با دلم همراه
ای بغضهایی که میآیید از سفر ناگاه
باری اگر شوق سفر دارید، بسم الله
-
شب قدر و بی قراری
بازم شب قدره و بیقراری
غلط میخوره رو گونههای خیسم
بازم شب قدره و حاجتام و
یکی یکی با گریه مینویسم
شاه طوس
خواستم تا شبی قلم بزنم
خط سرخی به روی غم بزنم
خواستم تا به یاری خورشید
در سیاهی شب قدم بزنم
تا که مخلوط عشق و عقلم را
باز از نو دوباره هم بزنم
مثل هر بار عشق آمد و من
لاجرم حرف از دلم بزنم
حرف دل، حرف عشق، حرف رضاست
باید از شاه طوس دم بزنم
با دو بال کبوتری وارم
میپرم تا سری حرم بزنم
میپرم تا به ماورا برسم
به حریمی پر از خدا برسم
* * *
باز امشب حرم چراغان است
در و دیوار، ریسه بندان است
ابرها را ببین که آمدهاند
باز وقت نزول باران است
ظاهراً باز کعبه میسازند
قبلهگاهی که در خراسان است
آسمان با ستاره و ماهش
در زمین مدینه مهمان است
جبرئیل از بهشت آمده و
روی دستش گلاب و قرآن است
نجمه او را بغل گرفته ببین
لبش امشب چقدر خندان است
غرق گلبوسه کرد رویش را
میزند شانه، باغِ مویش را
* * *
چون نسیم بهار آمدهای
چه قدر باوقار آمدهای
از تنت بوی یاس میآید
ز کدامین دیار آمدهای
گفته بودی مدینه گریه کنند
با دلی بی قرار آمدهای
از دل زائران خستۀ خود
تا بشویی غبار، آمدهای
کردهای پهن دام عشقت را
آخر اینجا چه کار آمدهای
فکر کردی دلم اسیرت نیست
که به قصد شکار آمدهای
من از اول کبوترت بودم
جَلد صحن منوّرت بودم
* * *
هر زمان غصهای عذابم داد
نام تو بردم و شدم دلشاد
میهمان نه که خانهزاد توام
خاکبوس قدیم گوهرشاد
حرم تو فقط خراسان نیست
دل من هم شده رضا آباد
آمدم تا که حرفهایم را
بزنم با تو، هر چه بادا باد
چشم در چشم حلقههای ضریح
دست در دست پنجره فولاد
با دلی غرق خواهش آمدهام
قَسمت میدهم به جان جواد
کربلای مرا هم امضا کن
راه آن را به روی من وا کن
* * *
مثل ابری به روی ایرانی
مظهر رحمتی، تو بارانی
غیر رویت کجا طواف کنم
که شما کعبۀ فقیرانی
با تو در آسمان رها هستم
بی توام در قفس چو زندانی
حاجتم را نیامده، دادی
حرف دل را چه خوب میدانی
مثل هر بار از دو چشمانم
قصههای نگفته میخوانی
موقع مرگ منتظر هستم
مثل آن پیرمرد سلمانی
لحظهها را برای آمدنت
میشمارم؛ صفای آمدنت
* * *
دل من مال توست آقا جان
که به دنبال توست آقا جان
روی آن شاخههای باروَرت
میوۀ کال توست آقا جان
یا که در بزمتان عزادار و
یا که خوشحال توست آقاجان
در عزای مصیبت جدت
نخی از شال توست آقا جان
به خدا آرزوی لبهایم
بوسه بر خال توست آقاجان
وقت تحویل سال اگر آیم
سال من سال توست آقاجان
در دلم ابر ماتم آمده است
باز بوی محرم آمده است
* * *
کار دل را دوباره در هم کن
سینه را کربلایی از غم کن
ماه ذیقعده و زیارت تو
باز پابوسیات نصیبم کن
کمی از اشک خود به چشمم ده
دیدگان مرا پر از نم کن
دلمان را بگیر، دست خودت
فقط آمادۀ محرّم کن
چایی روضههایمان را با
کوثر اشک فاطمه دم کن
بهر شبهای ماه ماتممان
مجلس روضهای فراهم کن
این دل تنگم عقدهها دارد
گوییا میل کربلا دارد