- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
- بازدید: ۳۵۰۵
- شماره مطلب: ۱۷۸۸
-
چاپ
به مناسبت نیمۀ شعبان
جلوۀ این پنج تن شد جلوهگر در عالمین
باز در دستان من شور قلم اعجاز کرد
زخم هجران از زبان واژهها سر باز کرد
داغ آن یار سفر کرده همان یوسفترین
در ردیف غم نوای قلب ما را ساز کرد
هجر خورشید وجودش بر شب دل مشکل است
چشم بارانی من این نکته را ابراز کرد
بارالها او کجا هست و کجا دارد مکان؟
تا به کی باید که پنهان از همه این راز کرد
گر چه داغ غیبت خورشید داغی تازه نیست
باید امشب در شب میلاد او پرواز کرد
شام عید است و دلم مشمول لطف کبریا
می پرد مرغ دل من در هوای سامرا
دارد امشب سامرا حال و هوای دیگری
گوییا برپا شده ارض و سمای دیگری
پشت درب خانۀ شاه کریم ابن الکریم
میرسد از راه پشت هم گدای دیگری
گرد آن گهوارۀ از جنس نورش میرسد
دم به دم خیل فرشته از فضای دیگری
عالم امشب سوی او دارد سر راز و نیاز
آمده کعبه، منا، سعی و صفای دیگری
وارث شمشیر حیدر وارث علم علی
آمده در دو جهان خیبرگشای دیگری
مصطفی و مرتضی و مجتبی، زهرا، حسین
جلوۀ این پنج تن شد جلوهگر در عالمین
رحمت رحمانی حق گشته جاری در جهان
مات مانده در بیان فضل او عقل و زبان
بوی نرگس در جهان پیچیده عالم گشته مست
از شمیم جانفزایش شد دل عالم جوان
آسمانها زیر پایش فرش راهی مختصر
روشنای خانۀ او شمس و نجم و کهکشان
عالمی مجنون و لیلای دو عالم روی او
جان عاشقها فدای مهدی صاحب زمان
کی بیاید در شماره فضل بی پایان او
عالمی از وصف رویش عاجز است و ناتوان
مدح او کی در زبان آدمی کامل شود
آری آری وحی باید بر زبان نازل شود
-
خوان کرم
باز چشمان دو عالم شده گریان حسین
سینۀ ارض و سما گشته پریشان حسین
باز بر گوش فلک روضۀ او میخوانند
آتشی هست به دل از غم سوزان حسین
-
قرآن روی نیزه
منم که عالم هستی گدای کوی من است
منم که کعبه دمادم به طوف روی من است
منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است
منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است
-
حسینیۀ غم
دلی که نیست حسینیۀ غمت، دل نیست
بدون حب تو ایمان خلق کامل نیست
هزار شکر که بر دوش ما تمامی عمر
به غیر بیرق تو بیرقی حمایل نیست
-
نفس نمانده...
نفس نمانده که از تو بپرسم از سر و رویت
لبی نمانده برایت بپرسی از سر و رویم
بیا بگو که چرا خون نشسته بر سر مویت
بگو که با تو بگویم ز آتش سر مویم
به مناسبت نیمۀ شعبان
جلوۀ این پنج تن شد جلوهگر در عالمین
باز در دستان من شور قلم اعجاز کرد
زخم هجران از زبان واژهها سر باز کرد
داغ آن یار سفر کرده همان یوسفترین
در ردیف غم نوای قلب ما را ساز کرد
هجر خورشید وجودش بر شب دل مشکل است
چشم بارانی من این نکته را ابراز کرد
بارالها او کجا هست و کجا دارد مکان؟
تا به کی باید که پنهان از همه این راز کرد
گر چه داغ غیبت خورشید داغی تازه نیست
باید امشب در شب میلاد او پرواز کرد
شام عید است و دلم مشمول لطف کبریا
می پرد مرغ دل من در هوای سامرا
دارد امشب سامرا حال و هوای دیگری
گوییا برپا شده ارض و سمای دیگری
پشت درب خانۀ شاه کریم ابن الکریم
میرسد از راه پشت هم گدای دیگری
گرد آن گهوارۀ از جنس نورش میرسد
دم به دم خیل فرشته از فضای دیگری
عالم امشب سوی او دارد سر راز و نیاز
آمده کعبه، منا، سعی و صفای دیگری
وارث شمشیر حیدر وارث علم علی
آمده در دو جهان خیبرگشای دیگری
مصطفی و مرتضی و مجتبی، زهرا، حسین
جلوۀ این پنج تن شد جلوهگر در عالمین
رحمت رحمانی حق گشته جاری در جهان
مات مانده در بیان فضل او عقل و زبان
بوی نرگس در جهان پیچیده عالم گشته مست
از شمیم جانفزایش شد دل عالم جوان
آسمانها زیر پایش فرش راهی مختصر
روشنای خانۀ او شمس و نجم و کهکشان
عالمی مجنون و لیلای دو عالم روی او
جان عاشقها فدای مهدی صاحب زمان
کی بیاید در شماره فضل بی پایان او
عالمی از وصف رویش عاجز است و ناتوان
مدح او کی در زبان آدمی کامل شود
آری آری وحی باید بر زبان نازل شود