- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۱۲
- بازدید: ۳۱۴۲
- شماره مطلب: ۱۷۶۰
-
چاپ
با احترام تمام به دوست و برادرم قادر دلاور نژاد
تصویر تو
در خوابهای بی سر و سامانمان بمان
ای آخرین ستارۀ اندوه ِ آسمان
در کنج خلوت شب تشویش رخنه کن
با ما سرود ِمیرسم از راه را بخوان
تصویر تو بزرگترین باور من است
مردی همیشه داشته لبخند بر لبان
مردی شبیه قصۀ خرما و نان عزیز
مردی شبیه قصۀ بابای مهربان
مردی شبیه تشنگی و بغض کودکان
مردی شبیه قصۀ سرخ ستارگان
مردی شبیه ماه، مردی بریده دست
مردی شبیه مردترین مرد داستان
تصویر تو بزرگتر از باور من است
ای آشنای گمشدۀ ناشناسمان
تا کی تمام هفته همین شعر باشد و
آواز دلشکستۀ امید، بعد از آن
جمعه به جمعه قصه به تکرار میرسد
آواز دلشکستۀ ما، اشک جمکران
هفته به هفته خستهتر از قبل میشویم
قطره به قطره اشک پس از آن پیات روان
آیینهها پر از غم و تردید ماندهاند
اشعار تلخ حسرت و یاس است بر زبان
در راه ماندهایم و کسی نیست در افق
تنها حضور توست امید مسافران
چشمی به راه آمدنت دوختیم و باز
گوشی به راه کعبه، بر نغمۀ اذان ...
-
مدار ششماهه
مشکها طبلهای تو خالی
چشمها موج موج بی خوابی
هی زبان دور لب نچرخان، من
خوب میدانم از چه بی تابی
عرق شرم روی پیشانی است
طفل در پیچ و تاب افتاده
هاجر خیمههای آل الله
پی رد سراب افتاده
-
دریای عطش (بند چهارم)
ما لشگر عشقیم ولی دیر رسیدیم
ما گرچه جوانیم ولی پیر رسیدیم
بعد از اثر داغ کبودی به گل یاس
بعد از اثر قبضۀ شمشیر رسیدیم
بعد از غزل کوچۀ افروخته و در
بعد از تب حقّ و تب تکفیر رسیدیم
-
دریای عطش (بند دوم)
پر میزند از سمت زمین تا به هوا خون
این رنگ دلآزار ِغروب است و یا خون؟بر بال ملائک قلمِ سرخ کشیدند
بر قامتِ خورشید نوشتند تو را خون
با احترام تمام به دوست و برادرم قادر دلاور نژاد
تصویر تو
در خوابهای بی سر و سامانمان بمان
ای آخرین ستارۀ اندوه ِ آسمان
در کنج خلوت شب تشویش رخنه کن
با ما سرود ِمیرسم از راه را بخوان
تصویر تو بزرگترین باور من است
مردی همیشه داشته لبخند بر لبان
مردی شبیه قصۀ خرما و نان عزیز
مردی شبیه قصۀ بابای مهربان
مردی شبیه تشنگی و بغض کودکان
مردی شبیه قصۀ سرخ ستارگان
مردی شبیه ماه، مردی بریده دست
مردی شبیه مردترین مرد داستان
تصویر تو بزرگتر از باور من است
ای آشنای گمشدۀ ناشناسمان
تا کی تمام هفته همین شعر باشد و
آواز دلشکستۀ امید، بعد از آن
جمعه به جمعه قصه به تکرار میرسد
آواز دلشکستۀ ما، اشک جمکران
هفته به هفته خستهتر از قبل میشویم
قطره به قطره اشک پس از آن پیات روان
آیینهها پر از غم و تردید ماندهاند
اشعار تلخ حسرت و یاس است بر زبان
در راه ماندهایم و کسی نیست در افق
تنها حضور توست امید مسافران
چشمی به راه آمدنت دوختیم و باز
گوشی به راه کعبه، بر نغمۀ اذان ...