- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۲۴
- بازدید: ۱۹۸۲
- شماره مطلب: ۱۷۴۲
-
چاپ
پینه بسته است روی پیشانیش
مرغ دل باز هم غزل خوان شد
پنجمین روزِ ماه شعبان شد
دو سه روزی به کربلا رفت و
حال آمد دخیل سلطان شد
اول آمد سراغ خانۀ او
هرکسی از ازل مسلمان شد
هر که سجده نکرده بر درِ او
آخر از مسلکش پشیمان شد
پینه بسته است روی پیشانیش
سید الساجدین دوران شد
آنقدَر کیسه روی دوش گرفت
نیمه شبها گدا فراوان شد
از ابوحمزههای او بوده
نفْس بیمار اگر که درمان شد
امشب آمد گلی به عالم که
مایۀ آبروی ایران شد
کاش بینم بقیع او مثل
بارِگاه شه خراسان شد
کار او بود اگر که چشمانم
چشمه گردید و پر زِ باران شد
اصلاً از گریه های هرشب اوست
که به روی لبم حسین جان شد
تا چهل سال آب را دید و
روضه خوان گلوی عطشان شد
تا چهل سال اگر ذبیحی دید
مشکلش آب دادن آن شد
تا که چشمش به شیرخوار افتاد
یاد طفل رباب گریان شد
گریههای محرمم از اوست
شال مشکی و پرچمم از اوست
-
خادمی خانهات با خضر و نوح و آدم است
پشت میخانه نشستم، غرق شور و شادیام
از خراب آباد این دل در پی آبادیام
هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم
سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادیام
-
میرسد بوی ماه غصه و غم
کوری چشم دشمنان بتول
ربّ تو را خوانده جان و نفس رسول
گفت احمد که حج و صوم و صلاه
با ولای تو میشود مقبول
-
رزق نوکر
شکر خدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت
با دست بشکسته مرا روزیخور این در نوشت
هرگز نمیکردم گمان اینجا مرا راهم دهند
نام مرا در بین نوکرها خودش آخر نوشت
-
کربلایم نمیبری؟
روسیاه آمدم، فقیر توام
تشنۀ جامی از غدیر توام
در دو عالم شریف و محترمم
تا زمانی که من حقیر توام
پینه بسته است روی پیشانیش
مرغ دل باز هم غزل خوان شد
پنجمین روزِ ماه شعبان شد
دو سه روزی به کربلا رفت و
حال آمد دخیل سلطان شد
اول آمد سراغ خانۀ او
هرکسی از ازل مسلمان شد
هر که سجده نکرده بر درِ او
آخر از مسلکش پشیمان شد
پینه بسته است روی پیشانیش
سید الساجدین دوران شد
آنقدَر کیسه روی دوش گرفت
نیمه شبها گدا فراوان شد
از ابوحمزههای او بوده
نفْس بیمار اگر که درمان شد
امشب آمد گلی به عالم که
مایۀ آبروی ایران شد
کاش بینم بقیع او مثل
بارِگاه شه خراسان شد
کار او بود اگر که چشمانم
چشمه گردید و پر زِ باران شد
اصلاً از گریه های هرشب اوست
که به روی لبم حسین جان شد
تا چهل سال آب را دید و
روضه خوان گلوی عطشان شد
تا چهل سال اگر ذبیحی دید
مشکلش آب دادن آن شد
تا که چشمش به شیرخوار افتاد
یاد طفل رباب گریان شد
گریههای محرمم از اوست
شال مشکی و پرچمم از اوست