- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۰۲
- بازدید: ۳۲۵۱
- شماره مطلب: ۱۶۹۵
-
چاپ
از آسمان خدا بوی سیب میآید
هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا
و چشمهای پر از اشک شوق رو به خدا
هوای این دل مجنون چقدر طوفانی است
چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا
از آسمان خدا بوی سیب میآید
که برده هوش تمام اهالی دنیا
زمین شهر مدینه چو عرش اعلا شد
ز ازدحام ملائک به شادی آنها
نگاه خیرۀ بالا به سمت خانۀ عشق
میان خانه دلی پر کشیده تا بالا
ببین دلی پدرانه تپید و شیدا شد
و مادرانه کسی گرم کفتن لالا
از آسمان خدا نور عشق تابیده
به روی دامن مادر حسین خوابیده
علی دوباره در آغوش خود قمر دارد
میان خانۀ خود دلبری دگر دارد
کرامت قدم نو رسیده باعث شد
که باز فطرس پر بسته بال و پر دارد
نبی ز چشم و لبش، شهد عشق مینوشد
نمیتواند از این چشم، چشم بردارد
ز ازدحام گدایان مجال حرکت نیست
شنیدهاند دوباره علی پسر دارد
کنار مهد حسین آمده حسن امشب
شبی که نخل امید دلش ثمر دارد
ز بوی سیب، زمین خدا معطر شد
به آب، کشتی اربابمان شناور شد
پریدهایم به شوقی که آسمان باشی
و قطره ما و تو دریای بی کران باشی
مگر نگفته پیمبر حسین و منی پس
تو باید اشهد ربانی اذان باشی
تضاد نیست که اصلاً حسین باشی و بعد
خدایگان دل بی قرارمان باشی
تو آفریده شدی این و آن گرفتارت
تو آفریده شدی عشق این و آن باشی
قسم به کعبۀ شش گوشه آفریده شدی
مدار شش جهت هفت آسمان باشی
مرا اگر که چو نعم الغلام دریابی
خوشا به حال دل من، تو نعم الاربابی
-
دل زخمی
از دل شب زدۀ مکه سحر میآید
عاقبت عمر شب شهر به سر میآید
بال جبریل روی خاک زمین فرش شده
دارد از عرش خداوند خبر میآید
-
چشمۀ غم دنیا
سینهام چون تلاطم دریا
چشم من چشمۀ غم دنیا
دادهام این دل اسیرم را
دست بال و پر کبوترها
-
زخم برابر
لشکر کوفه به میدان دو برادر میدید
کربلا بار دگر عرصۀ محشر میدید
وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور میدید
-
قاصدک سوخته
در دل زخمی خود درد نهانی دارم
دیدهام خون شده و اشک فشانی دارم
در همین شهر خودم فاتحهام را خواندم
بی کسم، در دل شب فاتحه خوانی دارم
از آسمان خدا بوی سیب میآید
هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا
و چشمهای پر از اشک شوق رو به خدا
هوای این دل مجنون چقدر طوفانی است
چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا
از آسمان خدا بوی سیب میآید
که برده هوش تمام اهالی دنیا
زمین شهر مدینه چو عرش اعلا شد
ز ازدحام ملائک به شادی آنها
نگاه خیرۀ بالا به سمت خانۀ عشق
میان خانه دلی پر کشیده تا بالا
ببین دلی پدرانه تپید و شیدا شد
و مادرانه کسی گرم کفتن لالا
از آسمان خدا نور عشق تابیده
به روی دامن مادر حسین خوابیده
علی دوباره در آغوش خود قمر دارد
میان خانۀ خود دلبری دگر دارد
کرامت قدم نو رسیده باعث شد
که باز فطرس پر بسته بال و پر دارد
نبی ز چشم و لبش، شهد عشق مینوشد
نمیتواند از این چشم، چشم بردارد
ز ازدحام گدایان مجال حرکت نیست
شنیدهاند دوباره علی پسر دارد
کنار مهد حسین آمده حسن امشب
شبی که نخل امید دلش ثمر دارد
ز بوی سیب، زمین خدا معطر شد
به آب، کشتی اربابمان شناور شد
پریدهایم به شوقی که آسمان باشی
و قطره ما و تو دریای بی کران باشی
مگر نگفته پیمبر حسین و منی پس
تو باید اشهد ربانی اذان باشی
تضاد نیست که اصلاً حسین باشی و بعد
خدایگان دل بی قرارمان باشی
تو آفریده شدی این و آن گرفتارت
تو آفریده شدی عشق این و آن باشی
قسم به کعبۀ شش گوشه آفریده شدی
مدار شش جهت هفت آسمان باشی
مرا اگر که چو نعم الغلام دریابی
خوشا به حال دل من، تو نعم الاربابی