مشخصات شعر

شد اگر فتنۀ صد تیغ به پا، دست دهد

چه وداعی است، که باید به بلا دست دهد

می‌دود تیغ، که با خون خدا دست دهد

 

خیمه جان حوصله کن، تشنگی‌ات خواهد ریخت

به دل کودک اگر حال دعا دست دهد

 

در فرودست، مَهِ مشک به دستی انگار

رفته تا آب، به طفلان فرا دست دهد

 

رفته تا با همۀ تشنگی‌اش در باران

شد اگر فتنۀ صد تیغ به پا، دست دهد

 

شده شرمنده که این مشک به دندان دارد

هدیه را او نتوانست که با دست دهد

 

خیمه جان! حوصله کن، ماه تو برمی‌گردد

شده بی دست به درگاه تو بر می‌گردد

 

شد اگر فتنۀ صد تیغ به پا، دست دهد

چه وداعی است، که باید به بلا دست دهد

می‌دود تیغ، که با خون خدا دست دهد

 

خیمه جان حوصله کن، تشنگی‌ات خواهد ریخت

به دل کودک اگر حال دعا دست دهد

 

در فرودست، مَهِ مشک به دستی انگار

رفته تا آب، به طفلان فرا دست دهد

 

رفته تا با همۀ تشنگی‌اش در باران

شد اگر فتنۀ صد تیغ به پا، دست دهد

 

شده شرمنده که این مشک به دندان دارد

هدیه را او نتوانست که با دست دهد

 

خیمه جان! حوصله کن، ماه تو برمی‌گردد

شده بی دست به درگاه تو بر می‌گردد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×