- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۸/۰۵
- بازدید: ۴۷۳۹
- شماره مطلب: ۱۴۷۸
-
چاپ
از رجزخوانی حر شعر دهانش وا ماند
کوفه خاری شد و در چشم جهان بین افتاد
اشک مسلم شد و از بام به پایین افتاد
غم عروسی است که در حال طرب میآید
و به دامادی چشمان وهب میآید
از سر خواستنت عشق فراگیر شده است
هر جوانی که حبیب تو شده پیر شده است
لکۀ ننگ به بدبینی دامنها ماند
از رجزخوانی حر شعر دهانش وا ماند
آینه آینه هر گوشۀ تصویر تویی
شرح حالی که به هفتاد و دو تفسیر تویی
دست شوقی که به خون تو حنا میبندد
کمر همت اصحـاب تو را میبنـدد
-
روز مادر
روز مادر که میرسد همه جا
میشود غرق هدیه و لبخندهمه فامیل سعی شان این است
توی یک خانه دور هم باشند -
سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی
در این چله نشینیها چهل منزل خطر دیدم
تو ذکری دادی و من هم چهل منزل اثر دیدمو من با چشم کم سویم به سوی تو نظر کردم
چهل منزل کنار خود تو را دیدم اگر دیدم -
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسۀ چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورقها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
از رجزخوانی حر شعر دهانش وا ماند
کوفه خاری شد و در چشم جهان بین افتاد
اشک مسلم شد و از بام به پایین افتاد
غم عروسی است که در حال طرب میآید
و به دامادی چشمان وهب میآید
از سر خواستنت عشق فراگیر شده است
هر جوانی که حبیب تو شده پیر شده است
لکۀ ننگ به بدبینی دامنها ماند
از رجزخوانی حر شعر دهانش وا ماند
آینه آینه هر گوشۀ تصویر تویی
شرح حالی که به هفتاد و دو تفسیر تویی
دست شوقی که به خون تو حنا میبندد
کمر همت اصحـاب تو را میبنـدد