- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۱۶
- بازدید: ۲۰۸۲
- شماره مطلب: ۱۴۶۵
-
چاپ
در کوفه یا در کربلا فرقی ندارد
مشت خدا در پیش چشم خلق وا شد
کعبه دهان وا کرد و رازی بر ملا شد
نرخ خدا بالا و بالا رفت آنی
بازار آمد در کف رکن یمانی
تا حرف تو توی دهان مکه افتاد
بازار خوبان یک شبه از سکه افتاد
رو کردنت در خلق کرده چه صدایی
تو باعث بازار گرمی خدایی
راه نجات انبیاء اسم تو باشد
یعنی رگ خواب خدا اسم تو باشد
یعنی دلیل توبۀ آدم تو هستی
آدم سلیمان است تا خاتم تو هستی
اصلاً تو مقصد هستی و عالم نشانه است
کشتی و نوح و سرنشینان یک بهانه است
آنجا که موسی رد شد از دریا تو بودی
ذکر و دعایش نه! خود موسی تو بودی
عیسی دمش را نیز از مولا گرفته
عیسی خدایی خوب درسش را گرفته
خنجر که اسماعیل را تذبیح میکرد
کون و مکان اسم تو را تسبیح میکرد
وقتی که خنجر منصرف شد از بریدن
اسم تو را برده است ابراهیم قطعآ
یعقوب هستی با صبوری خودت خوش
یوسفترینی و به دوری خودت خوش
اینها گذشت و تازه شد دنیا برایت
وقتی که در غار حرا آمد صدایت
دست تو با دست خدا فرقی ندارد
با یا صمد یا مرتضی فرقی ندارد
دنیا همه آیینهای در پیش آنهاست
اسم علی با ربنا فرقی ندارد
مولای ما هست آنکه مولای خدا نیست
من ماندهام که این کجا فرقی ندارد؟
فرقی ندارد که، همین دنیا بهشت است
اما فقط ایوان طلا فرقی ندارد
وقتی مراد از هر دو دنیا دین زهراست
خون سرت با اشک ما فرقی ندارد
تو آمدی تا فاطمه تنها نماند
در خانه یا در کوچهها فرقی ندارد
در خانه و در کوچه سهمش خون دل بود
دنیا برای مجتبی فرقی ندارد
خون علی روی زمین باید بریزد
در کوفه یا در کربلا فرقی ندارد
-
روز مادر
روز مادر که میرسد همه جا
میشود غرق هدیه و لبخندهمه فامیل سعی شان این است
توی یک خانه دور هم باشند -
سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی
در این چله نشینیها چهل منزل خطر دیدم
تو ذکری دادی و من هم چهل منزل اثر دیدمو من با چشم کم سویم به سوی تو نظر کردم
چهل منزل کنار خود تو را دیدم اگر دیدم -
از رجزخوانی حر شعر دهانش وا ماند
کوفه خاری شد و در چشم جهان بین افتاد
اشک مسلم شد و از بام به پایین افتاد
غم عروسی است که در حال طرب میآید
و به دامادی چشمان وهب میآید -
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسۀ چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورقها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
در کوفه یا در کربلا فرقی ندارد
مشت خدا در پیش چشم خلق وا شد
کعبه دهان وا کرد و رازی بر ملا شد
نرخ خدا بالا و بالا رفت آنی
بازار آمد در کف رکن یمانی
تا حرف تو توی دهان مکه افتاد
بازار خوبان یک شبه از سکه افتاد
رو کردنت در خلق کرده چه صدایی
تو باعث بازار گرمی خدایی
راه نجات انبیاء اسم تو باشد
یعنی رگ خواب خدا اسم تو باشد
یعنی دلیل توبۀ آدم تو هستی
آدم سلیمان است تا خاتم تو هستی
اصلاً تو مقصد هستی و عالم نشانه است
کشتی و نوح و سرنشینان یک بهانه است
آنجا که موسی رد شد از دریا تو بودی
ذکر و دعایش نه! خود موسی تو بودی
عیسی دمش را نیز از مولا گرفته
عیسی خدایی خوب درسش را گرفته
خنجر که اسماعیل را تذبیح میکرد
کون و مکان اسم تو را تسبیح میکرد
وقتی که خنجر منصرف شد از بریدن
اسم تو را برده است ابراهیم قطعآ
یعقوب هستی با صبوری خودت خوش
یوسفترینی و به دوری خودت خوش
اینها گذشت و تازه شد دنیا برایت
وقتی که در غار حرا آمد صدایت
دست تو با دست خدا فرقی ندارد
با یا صمد یا مرتضی فرقی ندارد
دنیا همه آیینهای در پیش آنهاست
اسم علی با ربنا فرقی ندارد
مولای ما هست آنکه مولای خدا نیست
من ماندهام که این کجا فرقی ندارد؟
فرقی ندارد که، همین دنیا بهشت است
اما فقط ایوان طلا فرقی ندارد
وقتی مراد از هر دو دنیا دین زهراست
خون سرت با اشک ما فرقی ندارد
تو آمدی تا فاطمه تنها نماند
در خانه یا در کوچهها فرقی ندارد
در خانه و در کوچه سهمش خون دل بود
دنیا برای مجتبی فرقی ندارد
خون علی روی زمین باید بریزد
در کوفه یا در کربلا فرقی ندارد