مشخصات شعر

برای حضرت عباس(ع)

خواب دیدم که پر درآوردم

یک شب جمعه جایتان خالی

خواب دیدم که پر درآوردم

دست در دست آسمان رفتم

کف العباس سر درآوردم

 

آن طرف سمت نخل‌ها دیدم

دسته دسته هر آنچه گنجشک است...

خسته از بال وپر زدن، تشنه

دور میدان کوچک مشک است

 

تشنه بودم ولی در آن لحظه

خواستم تا کمی ثواب کنم

خواستم جیک جیک آنها را

هم نوا باصدای آب کنم

 

دست بردم به زیر مشک ولی

ناگهان باد و خاک و طوفان شد

ابرهای سیاه...باران...بعد...

مشک بیچاره تیر باران شد

 

همزمان رعد و برق‌های مهیب

سوی گل‌های بی زبان رفتند

بعد گنجشک‌های آواره

پر زدند و به آسمان رفتند

 

سحر از جا پریدم و دیدم،

سخت از روی تخت افتادم

چشم‌ها یم چقدر تار شدند

بال‌ها را به آسمان دادم

 

دست‌هایم عجیب می‌لرزند

ننویسم چه بر سرم آمد

فقط این را بگویم آن لحظه

خوب شد زود مادرم آمد

برای حضرت عباس(ع)

خواب دیدم که پر درآوردم

یک شب جمعه جایتان خالی

خواب دیدم که پر درآوردم

دست در دست آسمان رفتم

کف العباس سر درآوردم

 

آن طرف سمت نخل‌ها دیدم

دسته دسته هر آنچه گنجشک است...

خسته از بال وپر زدن، تشنه

دور میدان کوچک مشک است

 

تشنه بودم ولی در آن لحظه

خواستم تا کمی ثواب کنم

خواستم جیک جیک آنها را

هم نوا باصدای آب کنم

 

دست بردم به زیر مشک ولی

ناگهان باد و خاک و طوفان شد

ابرهای سیاه...باران...بعد...

مشک بیچاره تیر باران شد

 

همزمان رعد و برق‌های مهیب

سوی گل‌های بی زبان رفتند

بعد گنجشک‌های آواره

پر زدند و به آسمان رفتند

 

سحر از جا پریدم و دیدم،

سخت از روی تخت افتادم

چشم‌ها یم چقدر تار شدند

بال‌ها را به آسمان دادم

 

دست‌هایم عجیب می‌لرزند

ننویسم چه بر سرم آمد

فقط این را بگویم آن لحظه

خوب شد زود مادرم آمد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×