- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
- بازدید: ۳۷۱۱
- شماره مطلب: ۱۴۴
-
چاپ
مشخصات شعر
ای امتداد زخم به پهلوی مادرت...
ای پارههای زخم فراوان پیکرت
ما را ببر به مشرق آیینه گسترت
خون از نگاه تشنۀ گل شعله میکشد
داغ است بی قراری گلهای پرپرت
با من بگو چگونه در آن برزخ کبود
دیدند زینبی و نکردند باورت
من از گلوی رود شنیدم که آفتاب
میسوزد از خجالت دست برادرت
یک کوفه میدوم، به صدایت نمیرسم
یعنی شکسته اند دو بال کبوترت
ما را ببخش ما که در آن جا نبودهایم
ای امتداد زخم به پهلوی مادرت
ای امتداد زخم به پهلوی مادرت...
ای پارههای زخم فراوان پیکرت
ما را ببر به مشرق آیینه گسترت
خون از نگاه تشنۀ گل شعله میکشد
داغ است بی قراری گلهای پرپرت
با من بگو چگونه در آن برزخ کبود
دیدند زینبی و نکردند باورت
من از گلوی رود شنیدم که آفتاب
میسوزد از خجالت دست برادرت
یک کوفه میدوم، به صدایت نمیرسم
یعنی شکسته اند دو بال کبوترت
ما را ببخش ما که در آن جا نبودهایم
ای امتداد زخم به پهلوی مادرت
مطالب برتر سایت
اولین نظر را ارسال کنید
مطالب برتر سایت