- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۱۳
- بازدید: ۳۴۶۴
- شماره مطلب: ۱۴۱۰
-
چاپ
سقا
گفتند ماهیها که آب آوردهای سقا
نوشیدم و دیدم شراب آوردهای سقا
پیچیده ابرو! در افق عطر تو پیچیده
گل کردهای در خون، گلاب آوردهای سقا
رفتی بپرسی: آخرین پیمان عاشق چیست؟
پیداست از چشمت جواب آوردهای سقا
روشنتری از هر شبِ دیگر، مگر این بار
از برکۀ مهتاب آب آوردهای سقا؟
یک آه از تار دلت، از نالۀ نیها
تا پردۀ اشک رباب آوردهای سقا
چون ماه در منظومۀ آغوش خورشیدی
ماهی که داغ آفتاب آوردهای سقا
خون میرود، ... اما بیا یک گام اینسوتر
حالا که تا این بیت تاب آوردهای سقا
یک شورهزار شعر میبینی و دیگر هیچ
آبی برای این سراب آوردهای سقا؟
-
سه ساله دختر که زدن نداره
زدن نداره
دختری که رمق به تن نداره
راه میرم آروماین پا که نای دویدن نداره
-
نامت غزل را محو نوری در ازل کرد
با نان و خرما میرسی، من هم یتیمم
اما نه خرما، مست دستان کریمم
میزد به پایت بوسه لبهای مدینه
ای خوش به حال نیمه شبهای مدینه
-
غم عشقت بیابان پرورم کرد
من از مشهد، من از تبریز، از شیراز و کرمانم
من از ری، اصفهان، از رشت، از اهواز و تهرانم
نمیدانم کجایی هستم، اما خوب میدانم
هوایی هستم و آوارهای در مرز مهرانم
-
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
میروی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
سقا
گفتند ماهیها که آب آوردهای سقا
نوشیدم و دیدم شراب آوردهای سقا
پیچیده ابرو! در افق عطر تو پیچیده
گل کردهای در خون، گلاب آوردهای سقا
رفتی بپرسی: آخرین پیمان عاشق چیست؟
پیداست از چشمت جواب آوردهای سقا
روشنتری از هر شبِ دیگر، مگر این بار
از برکۀ مهتاب آب آوردهای سقا؟
یک آه از تار دلت، از نالۀ نیها
تا پردۀ اشک رباب آوردهای سقا
چون ماه در منظومۀ آغوش خورشیدی
ماهی که داغ آفتاب آوردهای سقا
خون میرود، ... اما بیا یک گام اینسوتر
حالا که تا این بیت تاب آوردهای سقا
یک شورهزار شعر میبینی و دیگر هیچ
آبی برای این سراب آوردهای سقا؟