- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
- بازدید: ۳۶۹۴
- شماره مطلب: ۱۴۰
-
چاپ
پادشاه است فقیری که گدای تو بود
دل بشکستۀ من، کرب و بلای تو بُوَد
غرض از خلقت من گریه برای تو بُوَد
به تو و آبرویت، نزد خداوند قسم
که همه آبرویم اشک عزای تو بود
ای که در حق تو گفتند «قتیلالعَبَرات»
اشک ما قطرهای از بحر عطای تو بود
به دعایی که لب تشنه به مقتل، خواندی
هر که گرید به تو، مرهون دعای تو بود
جز تو مصباح هدا کیست؟ که مصباح هدا
سر خونینِ بریده ز قفای تو بود
مرهم زخم تو در گریۀ پیوستۀ ماست
چون نگرییم؟ که این گریه دوای تو بود
اولین گریه کنِ تو، پدر ما، آدم
اولین نوحهسرای تو، خدای تو بُوَد
در حرم، دور حرم گشته و گفتیم حسین
به خدا کعبۀ ما، صحن و سرای تو بود
جان حجاج به قربان تو و حج تو باد
ای که عبّاس، ذبیحی به منای تو بُوَد
زخمهای بدنت بر جگر ماست هنوز
سینۀ سوختۀ ماست که جای تو بود
تویی آن خون خدا، ای پسر خون خدا
که خداییِ خداوند، بهای تو بود
چه کند سلطنت هر دو جهان را «میثم»
پادشاه است فقیری که گدای تو بود
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
پادشاه است فقیری که گدای تو بود
دل بشکستۀ من، کرب و بلای تو بُوَد
غرض از خلقت من گریه برای تو بُوَد
به تو و آبرویت، نزد خداوند قسم
که همه آبرویم اشک عزای تو بود
ای که در حق تو گفتند «قتیلالعَبَرات»
اشک ما قطرهای از بحر عطای تو بود
به دعایی که لب تشنه به مقتل، خواندی
هر که گرید به تو، مرهون دعای تو بود
جز تو مصباح هدا کیست؟ که مصباح هدا
سر خونینِ بریده ز قفای تو بود
مرهم زخم تو در گریۀ پیوستۀ ماست
چون نگرییم؟ که این گریه دوای تو بود
اولین گریه کنِ تو، پدر ما، آدم
اولین نوحهسرای تو، خدای تو بُوَد
در حرم، دور حرم گشته و گفتیم حسین
به خدا کعبۀ ما، صحن و سرای تو بود
جان حجاج به قربان تو و حج تو باد
ای که عبّاس، ذبیحی به منای تو بُوَد
زخمهای بدنت بر جگر ماست هنوز
سینۀ سوختۀ ماست که جای تو بود
تویی آن خون خدا، ای پسر خون خدا
که خداییِ خداوند، بهای تو بود
چه کند سلطنت هر دو جهان را «میثم»
پادشاه است فقیری که گدای تو بود