- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۸/۱۰
- بازدید: ۲۰۸۳
- شماره مطلب: ۱۳۹۳
-
چاپ
با یاد حسین (ع) پاسدار شرف بشریت
خواب
چو هیهای سواران دشتها را
به زیر بال گیرد، شاید این اوست-
من و آیینه میگوییم و آنگاه
فغان سر میدهیم از ماتم دوست
فغان سر میدهیم و یکدگر را
ملامت میکنیم از زنده ماندن
در آنجایی که خورشید آفرین خواند
به مردان، شعر مردن را نخواندن
نخواندیم ای برادر تا بمانیم
سحرگاهان که چاووشان خورشید
خروشیدند و رفتن ساز کردند
خروس خستگی در ما خروشید:
بخوابید! آه خوابیدیم و دیدیم
هزاران کرکس برگشته منقار
چو ابر واژگون پر میگشایند
به روی نعش خورشید نگون سار
وزان در دشت اسبی سایه رفتار
به رنگ گردباد آسیمه سر بود
رها در باد یال نقره فامش
به خون تازۀ خورشید، تر بود...
-
کربلای رضا
سر آن سر که افتد به پای رضا
دل آن دل که دارد هوای رضا
رضای خدا گر طلب میکنی
دلا! رو طلب کن رضای رضا -
به محمل زد سری، در گردش آورد آسمانها را
به نام زینب کبری سخن آغاز کن ای دل
به سوی کربلای واپسین پرواز کن ای دل
ز یارانی که جان دادند جا ماندی دلا! بس کن
چه میخواهی از این تن، این بلای مبتلا؟ بس کن
-
خیز و جامه نیلی کن...
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد
نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است
کوفه رفتن مسلم گوییا مسلّم شد
با یاد حسین (ع) پاسدار شرف بشریت
خواب
چو هیهای سواران دشتها را
به زیر بال گیرد، شاید این اوست-
من و آیینه میگوییم و آنگاه
فغان سر میدهیم از ماتم دوست
فغان سر میدهیم و یکدگر را
ملامت میکنیم از زنده ماندن
در آنجایی که خورشید آفرین خواند
به مردان، شعر مردن را نخواندن
نخواندیم ای برادر تا بمانیم
سحرگاهان که چاووشان خورشید
خروشیدند و رفتن ساز کردند
خروس خستگی در ما خروشید:
بخوابید! آه خوابیدیم و دیدیم
هزاران کرکس برگشته منقار
چو ابر واژگون پر میگشایند
به روی نعش خورشید نگون سار
وزان در دشت اسبی سایه رفتار
به رنگ گردباد آسیمه سر بود
رها در باد یال نقره فامش
به خون تازۀ خورشید، تر بود...