- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۱۳
- بازدید: ۱۴۱۸۶
- شماره مطلب: ۱۳۷۸
-
چاپ
آسمان روشن
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث در به دریهای من شنیدن داشت
ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر
که سرنوشت تو در خاک و خون شنیدن داشت
چه بود در سر گلهای باغ سبز رسول
که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت
بسیط دشت چنان لاله زار حسرت بود
که سبزه نیز سر سرخ بردمیدن داشت
هدف چه بود در این کارزار خون آلود
که شعله شوق به هر خیمه سر کشیدن داشت
گلی که بر بر و دوش رسول میخندید
به روی خاک مگر جای آرمیدن داشت؟
ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند
خدا دوباره مگر عزم گل گزیدن داشت
پیام پرپر گلهای باغ را میبرد
نسیم صبح که بر خاک آرمیدن داشت
صبور ثانیههای غم و بلای تو بود
دلم که وعدۀ بسیار داغ دیدن داشت
آسمان روشن
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث در به دریهای من شنیدن داشت
ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر
که سرنوشت تو در خاک و خون شنیدن داشت
چه بود در سر گلهای باغ سبز رسول
که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت
بسیط دشت چنان لاله زار حسرت بود
که سبزه نیز سر سرخ بردمیدن داشت
هدف چه بود در این کارزار خون آلود
که شعله شوق به هر خیمه سر کشیدن داشت
گلی که بر بر و دوش رسول میخندید
به روی خاک مگر جای آرمیدن داشت؟
ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند
خدا دوباره مگر عزم گل گزیدن داشت
پیام پرپر گلهای باغ را میبرد
نسیم صبح که بر خاک آرمیدن داشت
صبور ثانیههای غم و بلای تو بود
دلم که وعدۀ بسیار داغ دیدن داشت