- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۱۷
- بازدید: ۲۷۰۳
- شماره مطلب: ۱۳۷۵
-
چاپ
با سپاس از استاد فرشچیان
عصر عاشورا
قتلگاهى است پر از داغ، نظرها نگران
ظهرِ مجروح از این داغ مهیّا، نگران
عطش، آویخته از ابر شناور در کوه
در پىِ رفتن هفتاد و دو دریا، نگران
بر زمینی که از آن خون و خطر میروید
میشود خیره بر آن دیدۀ عیسی، نگران
زیر رگبار شقاوت که فرو مىبارد
ایستاده است تن تشنۀ صحرا، نگران
در غم سوختن این همه باغ گل سرخ
خاطر مضطرب مریم عذرا، نگران
ایستاده است صبورانه ولی میموید
قامت حیدری حضرت زهرا، نگران
سایه افکنده شبِ فاجعه بر دامن دشت
جادۀ نور ازین ظلمت یلدا، نگران
آب، سر مى کشد از پشت سرِ شعلۀ خاک
در دلش آتشى از آه و دریغا نگران
ذوالجناح است که با زین نگون آمده است
بى سوار از طرف مقتل مولا، نگران
موج صد سلسله اندوه، گره خورده به هم
در خم حیرت یک مرکب تنها، نگران
***
میتوان نقش کشید از تب صحرای فرات
میتوان گرم شد از سوختن، اما نگران
غزلی بود که نقاش به تصویر کشید
منم و خیرگی و چشم تماشا، نگران
با سپاس از استاد فرشچیان
عصر عاشورا
قتلگاهى است پر از داغ، نظرها نگران
ظهرِ مجروح از این داغ مهیّا، نگران
عطش، آویخته از ابر شناور در کوه
در پىِ رفتن هفتاد و دو دریا، نگران
بر زمینی که از آن خون و خطر میروید
میشود خیره بر آن دیدۀ عیسی، نگران
زیر رگبار شقاوت که فرو مىبارد
ایستاده است تن تشنۀ صحرا، نگران
در غم سوختن این همه باغ گل سرخ
خاطر مضطرب مریم عذرا، نگران
ایستاده است صبورانه ولی میموید
قامت حیدری حضرت زهرا، نگران
سایه افکنده شبِ فاجعه بر دامن دشت
جادۀ نور ازین ظلمت یلدا، نگران
آب، سر مى کشد از پشت سرِ شعلۀ خاک
در دلش آتشى از آه و دریغا نگران
ذوالجناح است که با زین نگون آمده است
بى سوار از طرف مقتل مولا، نگران
موج صد سلسله اندوه، گره خورده به هم
در خم حیرت یک مرکب تنها، نگران
***
میتوان نقش کشید از تب صحرای فرات
میتوان گرم شد از سوختن، اما نگران
غزلی بود که نقاش به تصویر کشید
منم و خیرگی و چشم تماشا، نگران