مشخصات شعر

مرثیۀ مشفق کاشانی برای حضرت عباس (ع)

علمدار

در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب     

موج هزار آینه در خود شکست آب


زان لعل لب که جوش زد از آتش عطش    

درگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب

 

برخاست از فرات شراری، کز التهاب    

آتش به جان فکند ز بالا و پست آب


مشک از شهاب تیر ستم، سینه چون صدف    

بگشود و ریخت گوهر و در خون نشست آب


تا شد قلم دو دست علمدار و آب ریخت    

نالید جبرئیل که: ای وای! دست! آب


تا شبنمی رسد به گلستان مصطفی  

همچون سپند از جگر مشک، جست آب


اما دریغ و درد که چون صید خورده تیر    

بال و پری به هم زد و در خون نشست آب


ساقی به ساغری ز عطش، آتش آفرید     

افشاند بر کرانه عهد الست، آب


در حیرتم بر اهل حرم از چه شد حرام    

با آن که مهر فاطمه بوده ست و هست، آب

مرثیۀ مشفق کاشانی برای حضرت عباس (ع)

علمدار

در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب     

موج هزار آینه در خود شکست آب


زان لعل لب که جوش زد از آتش عطش    

درگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب

 

برخاست از فرات شراری، کز التهاب    

آتش به جان فکند ز بالا و پست آب


مشک از شهاب تیر ستم، سینه چون صدف    

بگشود و ریخت گوهر و در خون نشست آب


تا شد قلم دو دست علمدار و آب ریخت    

نالید جبرئیل که: ای وای! دست! آب


تا شبنمی رسد به گلستان مصطفی  

همچون سپند از جگر مشک، جست آب


اما دریغ و درد که چون صید خورده تیر    

بال و پری به هم زد و در خون نشست آب


ساقی به ساغری ز عطش، آتش آفرید     

افشاند بر کرانه عهد الست، آب


در حیرتم بر اهل حرم از چه شد حرام    

با آن که مهر فاطمه بوده ست و هست، آب

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×