مشخصات شعر

از اوج نی

تَف تف تتف تتف تتتف تف تتف تتف

صَف صف صصف صصف صصصف صف صصف صصف

تَن تن تتن تتن تتتن تن تن تتن تتن

سرها جدا فتاده در این دشت از بدن

 

هرکس که دید و دم نزد آری مبارکش!

تشییع روزهای بهاری مبارکش

هر کس به خون نشستن گل دید و برنخاست

تقویم‌های سرخِ اناری مبارکش

 

وقتی که رودها نرسیدند گِل شدند

دل‌ها همین‌که زر به کف آمد دو دل شدند

تاریخ شاهد است که مردان تشنه‌کام

سقا شدند و روز دهم هم خجل شدند

 

آری خجل شدند که ارباب تشنه بود

کشتیِ عشق در دل گرداب تشنه بود

بیتاب تاب آب عطش آتش آفتاب ...

چون طفل شیر خوارۀ بی­خواب تشنه بود

 

کشتی شکست و دین خدا دیده شد ... چه خوب!

کربِ بزرگِ دشت بلا دیده شد ... چه خوب!

یک شاه، یک وزیرِ علم گیر، چند مرد

آنسوی، شطّ ِ رنج و جفا دیده شد ... چه خوب!

 

یک مهره پیش اکبر و یک مهره پیش عُون

یک مهره پیش قاسم و یک مهره پیش جُون

یک دشتِ سرخرنگِ عطشناک و آن طرف

یک خیل سرخپوش حرامیِ لون لون

 

کشتی شکست‌خوردۀ طوفان شنیده‌ای؟

در خاک و خون فتاده به میدان شنیده‌ای؟

کی مثل دیدن است شنیدن؟ ولی بگو

از اوج نی قرائت قرآن شنیده‌ای؟

 

دین خداست اینکه سَرِ نِی کشیده‌اید

خون خداست! حکم خدا را بریده‌اید

جنت به احترام حسین آفریده شد

دوزخ برای خویش اگر آفریده‌اید

 

یک سر بریده گشت و به نی رفت! کِل بکش

اردی­بهشت آمد و دی رفت کل بکش

خون خدا که ریخت عزا رخت پاره کرد

شادی رسید و غصه زپی رفت کل بکش

 

شادی رسید! شادیِ احیای دین تو

با قیمت شکستن دُرّ ِ نگین تو

ای خاتم پیامبران خنده­ات حلال

این داغ دیدنی است به لوح جبین تو

 

دَف دف ددف ددف دددف دف ددف ددف

کَف کف ککف ککف کککف کف ککف ککف

سرخی! و دین به خونِ تو پیوند می‌‍­زند

دنیا به رنگ عشق تو لبخند می‌زند

از اوج نی

تَف تف تتف تتف تتتف تف تتف تتف

صَف صف صصف صصف صصصف صف صصف صصف

تَن تن تتن تتن تتتن تن تن تتن تتن

سرها جدا فتاده در این دشت از بدن

 

هرکس که دید و دم نزد آری مبارکش!

تشییع روزهای بهاری مبارکش

هر کس به خون نشستن گل دید و برنخاست

تقویم‌های سرخِ اناری مبارکش

 

وقتی که رودها نرسیدند گِل شدند

دل‌ها همین‌که زر به کف آمد دو دل شدند

تاریخ شاهد است که مردان تشنه‌کام

سقا شدند و روز دهم هم خجل شدند

 

آری خجل شدند که ارباب تشنه بود

کشتیِ عشق در دل گرداب تشنه بود

بیتاب تاب آب عطش آتش آفتاب ...

چون طفل شیر خوارۀ بی­خواب تشنه بود

 

کشتی شکست و دین خدا دیده شد ... چه خوب!

کربِ بزرگِ دشت بلا دیده شد ... چه خوب!

یک شاه، یک وزیرِ علم گیر، چند مرد

آنسوی، شطّ ِ رنج و جفا دیده شد ... چه خوب!

 

یک مهره پیش اکبر و یک مهره پیش عُون

یک مهره پیش قاسم و یک مهره پیش جُون

یک دشتِ سرخرنگِ عطشناک و آن طرف

یک خیل سرخپوش حرامیِ لون لون

 

کشتی شکست‌خوردۀ طوفان شنیده‌ای؟

در خاک و خون فتاده به میدان شنیده‌ای؟

کی مثل دیدن است شنیدن؟ ولی بگو

از اوج نی قرائت قرآن شنیده‌ای؟

 

دین خداست اینکه سَرِ نِی کشیده‌اید

خون خداست! حکم خدا را بریده‌اید

جنت به احترام حسین آفریده شد

دوزخ برای خویش اگر آفریده‌اید

 

یک سر بریده گشت و به نی رفت! کِل بکش

اردی­بهشت آمد و دی رفت کل بکش

خون خدا که ریخت عزا رخت پاره کرد

شادی رسید و غصه زپی رفت کل بکش

 

شادی رسید! شادیِ احیای دین تو

با قیمت شکستن دُرّ ِ نگین تو

ای خاتم پیامبران خنده­ات حلال

این داغ دیدنی است به لوح جبین تو

 

دَف دف ددف ددف دددف دف ددف ددف

کَف کف ککف ککف کککف کف ککف ککف

سرخی! و دین به خونِ تو پیوند می‌‍­زند

دنیا به رنگ عشق تو لبخند می‌زند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×