- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۸/۲۹
- بازدید: ۳۱۹۷
- شماره مطلب: ۱۲۰
-
چاپ
رنگ و بوی زهرا
برای پر زدنت حجم آسمان کم بود
ولی به بال و پر خستهات، توان کم بود
شتاب کردی و وا ماند بند نعلینت
چه قدر شوق شهادت! مگر زمان کم بود؟
چرا تو را همۀ کوفه سنگ باران کرد؟
درون لشگر آنها مگر سنان کم بود؟
جمل بهانۀ خوبی به دستشان میداد
برای کشتن تو بغض نهروان کم بود
به فکر جایزۀ بردن سرت بودند
شراب خون تو در سفرههایشان کم بود
نفس کشیدنتان رنگ و بوی زهرا داشت
میان سینۀ تو چند استخوان کم بود
-
شهر علی نشناخت بانوی خودش را
بالم شکسته، از پرم چیزی نگویم
از کوچ پر دردسرم چیزی نگویم
طوفان سختی باغمان را زیر و رو کرد
از لالههای پرپرم چیزی نگویم
-
استاد درس رزم علمدار کربلا
شاهنشه اریکۀ قدرت اباالحسن
اسطورۀ صلابت و غیرت اباالحسن
یا والی الولی، ید حق، بندۀ خلف
یا مظهر العجایب عالم، شه نجف
-
فصل بلوغ شیعه یقیناً محرم است
در کوچهها، نسیم بهشت محرم است
این شهر بی مجالس روضه، جهنم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلی عشق مجسم است
-
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
آه دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال، تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
رنگ و بوی زهرا
برای پر زدنت حجم آسمان کم بود
ولی به بال و پر خستهات، توان کم بود
شتاب کردی و وا ماند بند نعلینت
چه قدر شوق شهادت! مگر زمان کم بود؟
چرا تو را همۀ کوفه سنگ باران کرد؟
درون لشگر آنها مگر سنان کم بود؟
جمل بهانۀ خوبی به دستشان میداد
برای کشتن تو بغض نهروان کم بود
به فکر جایزۀ بردن سرت بودند
شراب خون تو در سفرههایشان کم بود
نفس کشیدنتان رنگ و بوی زهرا داشت
میان سینۀ تو چند استخوان کم بود