مشخصات شعر

پروانۀ عشق

پروانۀ عشقم من و شمع سحرم نیست

خواهم که زنم بال ولی بال و پرم نیست

 

از شدت شرمندگی از زینب و عباس

آن گونه شدم آب که دیگر اثرم نیست

 

سوی تو سرافکنده بیایم که بدانی

در پیش وجود تو نمای دگرم نیست

 

اذنم بده تا جان به فدایت بنمایم

والله کز این آرزوی بیشترم نیست

 

حرّم من و در بین کمند تو اسیرم

جز آتش عشقت به دل شعله ورم نیست

 

از چشمۀ چشمم شده یک نهر روانه

جز خون دل، آرامش اشک بصرم نیست

پروانۀ عشق

پروانۀ عشقم من و شمع سحرم نیست

خواهم که زنم بال ولی بال و پرم نیست

 

از شدت شرمندگی از زینب و عباس

آن گونه شدم آب که دیگر اثرم نیست

 

سوی تو سرافکنده بیایم که بدانی

در پیش وجود تو نمای دگرم نیست

 

اذنم بده تا جان به فدایت بنمایم

والله کز این آرزوی بیشترم نیست

 

حرّم من و در بین کمند تو اسیرم

جز آتش عشقت به دل شعله ورم نیست

 

از چشمۀ چشمم شده یک نهر روانه

جز خون دل، آرامش اشک بصرم نیست

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×