- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۱۶
- بازدید: ۲۷۰۵
- شماره مطلب: ۱۱۳۸
-
چاپ
خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی
شبی دراز شبی خالی از سپیده منم
طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم
پی نظارهات ای یوسف سراپا حسن
کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم
کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن
خیال میکنم آن گنگ خواب دیده منم
خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی
نگاه کن منم این بید قد خمیده منم
کسی که از همه سو زخم تیغ دیده تویی
کسی که از همه زخم زبان شنیده منم
اگر به کورۀ داغ تو سوختم خوش باش
غمت مباد که شمشیر آبدیده منم
فتاده آتش غم بر دوازده بندم
غزل تویی و سرآغاز این قصیده منم
***
خوشا به حال تو این ره به پای میپویی
کسی که این همه ره را به سر دویده منم ...
-
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
-
هوای انار
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبالهدار کرده دلم
-
بهار گم شده
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است، دیاری که گم شده است
تقویمها خزان به خزان زرد میشوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
-
سه پردۀ عشق، پردۀ سوم
میشود باز پردهای دیگر
پردهای سرخ، پردهای پرپر
پردهای، در میان آتش و دودپردهای، در میان خاکستر
ای فدای تو هم دل و هم جانمنم آنک حماسهای دیگر
خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی
شبی دراز شبی خالی از سپیده منم
طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم
پی نظارهات ای یوسف سراپا حسن
کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم
کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن
خیال میکنم آن گنگ خواب دیده منم
خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی
نگاه کن منم این بید قد خمیده منم
کسی که از همه سو زخم تیغ دیده تویی
کسی که از همه زخم زبان شنیده منم
اگر به کورۀ داغ تو سوختم خوش باش
غمت مباد که شمشیر آبدیده منم
فتاده آتش غم بر دوازده بندم
غزل تویی و سرآغاز این قصیده منم
***
خوشا به حال تو این ره به پای میپویی
کسی که این همه ره را به سر دویده منم ...