مشخصات شعر

ریشه در خون

ظهر است و خون در دشت، گُل می­‌پرورانَد

ظهر است و «فردا» ریشه در خون می‌دواند

 

آن‌قدر غم در دشت جولان می‌دهد تا

شش­ماهه‌­ها را هم به میدان می‌کشاند

 

شش­ماهه­‌ای از فرط غیرت با لب‌خشک

خود را به آغوشِ شهادت می‌رساند

 

این گریه­‌ها و بی‌قراری‌ها بهانه‌­ست

تا خویش را از دست مادر وارهاند

 

باید امامش را کند یاری، نباید

یک لحظه هم خونِ خدا تنها بماند

 

مادر! تحمّل کن؛ که فردا این سر من

از نیزه­‌های نیزه‌­داران جا نماند ...

ریشه در خون

ظهر است و خون در دشت، گُل می­‌پرورانَد

ظهر است و «فردا» ریشه در خون می‌دواند

 

آن‌قدر غم در دشت جولان می‌دهد تا

شش­ماهه‌­ها را هم به میدان می‌کشاند

 

شش­ماهه­‌ای از فرط غیرت با لب‌خشک

خود را به آغوشِ شهادت می‌رساند

 

این گریه­‌ها و بی‌قراری‌ها بهانه‌­ست

تا خویش را از دست مادر وارهاند

 

باید امامش را کند یاری، نباید

یک لحظه هم خونِ خدا تنها بماند

 

مادر! تحمّل کن؛ که فردا این سر من

از نیزه­‌های نیزه‌­داران جا نماند ...

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×