- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۱۰
- بازدید: ۲۷۵۲
- شماره مطلب: ۱۰۷۳
-
چاپ
مغز استخوان
تا به کی شکوه کلیم الله از لن میکند
حق تعالی جلوه در قربانی من میکند
ره نخواهی رفت بعد از این به پیشم نرم نرم
بس که مغز استخوانت فکر آهن میکند
بخت من برگشت اما نوجوانم برنگشت
آسمان با کس نکرده است آن چه با من میکند
عنقریب این صبح با گیسوی زینب شب شود
رشتۀ زنجیر دارد باز شیون میکند
انبیا از فیض قربانم شدند اینجا خلیل
یک تجلی دهر را یکباره روشن میکند
هر چه خوردی از جمال خویش خوردی ای عزیز
حُسن، دنیا را به صاحب حُسن، دشمن میکند
خامس آل کسا آورده بهر تو عبا
مصطفی گویا دوباره قصد خفتن میکند
خلط معنی شد، زره در استخوانت رفته است
آب، اینجا زندگی در جان روغن میکند
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
مغز استخوان
تا به کی شکوه کلیم الله از لن میکند
حق تعالی جلوه در قربانی من میکند
ره نخواهی رفت بعد از این به پیشم نرم نرم
بس که مغز استخوانت فکر آهن میکند
بخت من برگشت اما نوجوانم برنگشت
آسمان با کس نکرده است آن چه با من میکند
عنقریب این صبح با گیسوی زینب شب شود
رشتۀ زنجیر دارد باز شیون میکند
انبیا از فیض قربانم شدند اینجا خلیل
یک تجلی دهر را یکباره روشن میکند
هر چه خوردی از جمال خویش خوردی ای عزیز
حُسن، دنیا را به صاحب حُسن، دشمن میکند
خامس آل کسا آورده بهر تو عبا
مصطفی گویا دوباره قصد خفتن میکند
خلط معنی شد، زره در استخوانت رفته است
آب، اینجا زندگی در جان روغن میکند