- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۰۹
- بازدید: ۳۷۴۱
- شماره مطلب: ۱۰۰۴
-
چاپ
به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
نشسته روی دوشت آبشارها
سرودن از لب تو با انارها
و راوی شکفتنت بهارها
به پاک بودن تو غبطه میخورند
زلالی تمام چشمه سارها
برای کشتن آمدی و گیسویت
تنیده حلقه، حلقه، حلقه دارها
یکی دو تا که نیست زلف مشکیت
نشسته روی دوشت آبشارها
برای من که نه، همیشه گفتهام
خوشا به حال با تو هم جوارها
خوشا به حال عاشق و نداریش
خوشا به حال هر که دوست داریش
کسی به جز تو نانمان نمیدهد
زمین نمیدهد، زمان نمیدهد
بدون مهربانی تو هیچ کس
پر مرا به آسمان نمیدهد
هنوز هیچ سائلی ندیدهام
که خانۀ تو را نشان نمیدهد
دلی که با محبت شما تپید
به هرکسی رسید جان نمیدهد
درخشش تو را هر آنکسی که دید
به آفتاب کهکشان نمیدهد
کدام رشته کوه مدعی شده
علی، علی مرا تکان نمیدهد
تو از تبار بهترین قبیلهای
تو دومین علی این قبیلهای
نگاه اهل خانه بر دهان توست
که بهترین کلامها از آن توست
چه خوب حرفهای خوب میزنی
شنیدنیترین بیان، بیان توست
تو آمدی و بعد از این حسین هم
در انتظار چرخش زبان توست
قرار شد هرآنچه خواهی آن شود
و آن او همان شود که آن توست
به نوکری مرا هم انتخاب کن
نه حرف من که حرف نوکران توست
برای تو قبول کن که سخت نیست
و هرچه خواهش است در توان توست
لبت همین که میل تاک میکند
ستون خانه سینه چاک میکند
مگر نه پادشاه و شاهزادهای
چه زندگی پاک و صاف و سادهای
نباید از گدا به راحتی گذشت
خودت به ما همیشه یاد دادهای
عنایتی نما تو ناسلامتی
برادر بزرگ خانوادهای
محصل سه تا امام بودهای
پیمبریترین امامزادهای
سوار مرکبی و خیرهات شده است
نگاه در شگفت هر پیادهای
پدر دلش به زیر گامهای توست
برو هنوز هم که ایستادهای
برو که با شهامت و جوانیات
نشان دهی چقدر با ارادهای
برو بجنگ مثل شیر مثل مرد
برو بهانهای بجوی و بازگرد
خدا وسیله ساز میشود بیا
نمیشود نه، باز میشود بیا
بهانهای کجاست بهتر از عطش
خدا وسیله ساز میشود بیا
بیا که با اذان تشنگی تو
نماز سرفراز میشود بیا
دو رکعت لب تو با لب پدر
نماز در نماز میشود بیا
و از محبت شما پدر ـ پسر
دوباره کشف راز میشود بیا
بیا که با دوباره ناز کردنت
حسین بی نیاز میشود بیا
به لخته، لختههای خون در گلو
دری گشای و باز هم پدر بگو
-
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
منظومۀ دهر نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خورشید برادرم! توکه میرفتی
انگار غروب عمر زینبشده بود
-
چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!
نسیم روضه وزیدن گرفته در مویت
غروب میچکد از تارهای گیسویت
کجاست جای لبم روی ماه پیشانیت
چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!
-
دلی دوتا و قد و قامتی دوتا تر از آن
اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!
برو حسین که دست خدا به همراهت
دعای حرز لبم را به گردنت بستم
برو حسین که این بوسهها به همراهت
به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
نشسته روی دوشت آبشارها
سرودن از لب تو با انارها
و راوی شکفتنت بهارها
به پاک بودن تو غبطه میخورند
زلالی تمام چشمه سارها
برای کشتن آمدی و گیسویت
تنیده حلقه، حلقه، حلقه دارها
یکی دو تا که نیست زلف مشکیت
نشسته روی دوشت آبشارها
برای من که نه، همیشه گفتهام
خوشا به حال با تو هم جوارها
خوشا به حال عاشق و نداریش
خوشا به حال هر که دوست داریش
کسی به جز تو نانمان نمیدهد
زمین نمیدهد، زمان نمیدهد
بدون مهربانی تو هیچ کس
پر مرا به آسمان نمیدهد
هنوز هیچ سائلی ندیدهام
که خانۀ تو را نشان نمیدهد
دلی که با محبت شما تپید
به هرکسی رسید جان نمیدهد
درخشش تو را هر آنکسی که دید
به آفتاب کهکشان نمیدهد
کدام رشته کوه مدعی شده
علی، علی مرا تکان نمیدهد
تو از تبار بهترین قبیلهای
تو دومین علی این قبیلهای
نگاه اهل خانه بر دهان توست
که بهترین کلامها از آن توست
چه خوب حرفهای خوب میزنی
شنیدنیترین بیان، بیان توست
تو آمدی و بعد از این حسین هم
در انتظار چرخش زبان توست
قرار شد هرآنچه خواهی آن شود
و آن او همان شود که آن توست
به نوکری مرا هم انتخاب کن
نه حرف من که حرف نوکران توست
برای تو قبول کن که سخت نیست
و هرچه خواهش است در توان توست
لبت همین که میل تاک میکند
ستون خانه سینه چاک میکند
مگر نه پادشاه و شاهزادهای
چه زندگی پاک و صاف و سادهای
نباید از گدا به راحتی گذشت
خودت به ما همیشه یاد دادهای
عنایتی نما تو ناسلامتی
برادر بزرگ خانوادهای
محصل سه تا امام بودهای
پیمبریترین امامزادهای
سوار مرکبی و خیرهات شده است
نگاه در شگفت هر پیادهای
پدر دلش به زیر گامهای توست
برو هنوز هم که ایستادهای
برو که با شهامت و جوانیات
نشان دهی چقدر با ارادهای
برو بجنگ مثل شیر مثل مرد
برو بهانهای بجوی و بازگرد
خدا وسیله ساز میشود بیا
نمیشود نه، باز میشود بیا
بهانهای کجاست بهتر از عطش
خدا وسیله ساز میشود بیا
بیا که با اذان تشنگی تو
نماز سرفراز میشود بیا
دو رکعت لب تو با لب پدر
نماز در نماز میشود بیا
و از محبت شما پدر ـ پسر
دوباره کشف راز میشود بیا
بیا که با دوباره ناز کردنت
حسین بی نیاز میشود بیا
به لخته، لختههای خون در گلو
دری گشای و باز هم پدر بگو