دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یادگاری

بس نوجوانی را به دست باد بسپار

محکم، کمی مردانه‌تر، احسنت سردار

 

دشمن مسیر چشم‌هایش عمق خیمه است

سد کن دلاور راهشان را مثل دیوار

مرد و چه مردی!

آنقدر تیر و نیزه آمد تا زمین خورد

آخر ستون خیمه هم حالا زمین خورد

 

مشکی کنار نخل‌ها افتاد از اسب

رود آن طرف خشکش زد و دریا زمین خورد

 

فاصله

می‌بُرد روی اسب با خود پا به پا مشک

انگار تقدیرش گره می‌خورد با مشک

 

می‌خواست امیدی برای خیمه باشد

نقش ظریفی داشت در این ماجرا مشک

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×