کرب و بلا: از مهمترین قیامهایی که بعد از عاشورای سال 61 هجری شکل گرفت، قیام توابین به رهبری «سلیمانبنصرد خزاعی» بود که در نخستین روز ماه ربیعالاخر سال 65 ه.ق در محلی به نام «عین الورده» آغاز شد.1
این قیام اگرچه در سال 65 عملیاتی شد اما آغاز حرکت توابین را باید چندماه بعد از حادثه کربلا و شهادت حسین بن علی (ع) دانست که به دنبال کاهش سیطره نظامی «عبیداللّه بن زیاد» بزرگان و شیعیان کوفه از جمله از جمله «مُسَیب بن نَجَبه »، «عبداللّه بن وال تمیمی» و «و رِفاعه بن شَداد بَجَلی»، در خانه سلیمان بن صرد خُزاعی گرد آمدند و تلاشهای مخفیانه برای گسترش دعوت خود و جبران عدم همراهی با امام آغاز کرذند.2
گذشته از نتیجه ناکام توابین در این قیام و چرایی این شکست، نکتهای که جای سوال دارد این است که آیا زمان آغاز قیام مسلحانه، انتخابی آگاهانه بود؟! آیا این قیام به موقع رخ داد و شرایط لازم برای قیام در آن زمان انجام آن فراهــم بوده است؟
پس از مرگ یزید و شروع حکومت فرزندش معاویه رسماً حاکمیت دوگانه سر برآورد. مردم در شام با معاویهبنیزید و در حجاز با «عبداللهبنزبیر» بیعت کردند. این حاکمیت دوگانه، راه را برای مدعیان حکومت و نیز خیزش ضد حکومت اموی فراهم کرد. بعد از مرگ یزید تا شروع قیام توابین، چند مقطع زمانی وجود دارد که می توانست زمانی برای آغاز این حرکت باشد. یکی از این مقاطع که بواسطه شرایط خیزش میتوانست موقعیت مناسبی باشد؛ دوران حکومت معاویهبنیزید است.
منابع تاریخی اقوال مختلفی را درباره طول مدت حکومت معاویهبنیزید بیان نمودهاند که از حداقل بیست روز3 تا حداکثر چهار ماه4 را دربرمیگیرد. هر کدام از دو قول اخیر را که برگزینیم، منطبق بر شرایطی است که مستعد خیزش علیه حاکمیت اموی بوده است؛ زیرا چهل روز نخست پس از مرگ یزید، زمانی بود که سپاه اعزامی شام در مکه به فرماندهی «حصینبننمیر»، با ابنزبیر درگیر بودند.5
معاویه که به قولی متأثر از آموزههای معلمش عمر و مخصوصاً از اِعمال حکومت به طریق پدر و جـدش سر باز میزد، یا ناتوان از سازماندهی امور بود، به نیروهای معارض حکومت امویان، امکان فعالیت میداد. در چنین وضعیتی، توابین آن طور که «عبداللهبنسعدبننفیل» از رهبران توابین بیان داشته، میتوانستند از این فرصت که دو رقیب آنها با یکدیگر درگیر بودند و حوزه مرکزی حکومت اموی قدرت اعمال حاکمیت نداشت به خوبی بهرهبرداری کنند.6
فرصت سوزی و عدم مهارت؛ مهمترین عامل شکست توابین
اما فرصتسوزی دیگری که توسط سلیمان و پیروانش رخ داد؛ زمانی بود که کوفه اوضاع نابسامانی را تجربه میکرد. پیش از مرگ یزید، «عمروبنحریث» به نیابت از عبیدالله که در بصره به سر میبرد، بر کوفه حکومت میکرد. با اعلام مرگ یزید، عبیدالله که توانسته بود به عنوان امیر از مردم بصره بیعت بگیرد، دو نفر به اسامی «مقاتل بنمسمع» و «سعید بنقرجاء تمیمی» را به کوفه فرستاد تا کوفیان همچنان امارت او را تصدیق کنند. کوفیان فرستادگان عبیدالله و نایبالحکومه او را در کوفه سنگباران کردند. شیعیان نیز پس از اطلاع از مرگ یزید، به نزد سلیمانبنصرد آمدند و استدلال کردند که کارها رو به سستی است و حکومت امویان دچار تزلزل شده، لذا میتوان به عمرو تاخت و او را از قصر بیرون کرد و با اعلام خونخواهی امام حسین (ع) قاتلان او را تحت تعقیب قرار داد و مردم را به سوی خاندان ستمدیده پیامبر دعـوت کرد.
سلیمان که ذکاوت لازم را در فرصتشناسی نداشت، فقط پذیرفت که اوضاع برای دعوت مردم آسانتر شده است؛ اما اگر به فکر قیام باشند، اشراف کوفه به مخالفت با آنها برخواهند خاست و نهتنها نخواهند توانست انتقام خون حسین بن علی (ع) را بگیرند، بلکه طعمه دشمنان خواهند شد. لذا مردم را به آرامش و عدم شتابورزی توصیه کرد و از آنها خواست که دعوتکنندگان را در شهر گسیل دارند و شیعه و غیرشیعه را به مقصود وی دعوت نمایند.
پس از اخراج عمروبنحریث، سخن از حکومت عمربنسعد به میان آمد، اما با اعتراض زنان و مردان هواخواه امام حسین (ع)، فضا به گونهای شد که محمدبناشعث از همراهان عمرسعد در فاجعه کربلا اظهار داشت که اوضاع جز آنچه ما میخواستیم، شد. در پی آن اعتراضات، مردم بر «عامربنمسعود» همداستان شدند و مراتب را به ابنزبیر گزارش کردند؛ درنتیجه، وی حکومت عامر را تأیید کرد.
صحنه قیام علیه عمروبنحریث و اخراج وی و سپس بازگرداندن نظرها از عمربنسعد، بهواسطه سوءسابقه شرکت او در شهادت امام حسین(ع)، بیانگر آن است که اگر سستی در کار پیش نمیآمد و شتاب لازم در بهرهوری از اوضاع پیشآمده گرفته میشد، فضای سیاسی در اختیار سلیمانبنصرد قرار میگرفت. این فرصتسوزی، نشان از امر دیگری دارد و آن بیمهارتی سلیمان در سیاستورزی بود.
فرصتناشناسی رهبر توابین و نداشتن مهارت لازم وی و همفکرانش در بهرهگیری بهینه از اوضاع سیاسی و نیز ضعف جدی استراتژی و تدبیر نظامیشان، فرصتهای زیادی را از آنها ستاند و زمانی اقدام برای تحقق هدف نیکو و متعالی خود کردند که دشمن بر مشکلات خود فائق آمده بود و در وضعیت نظامی و سیاسی مطلوبی به سرمیبرد؛ وضعیتی که حصینبننمیر و عبیداللهبنزیاد از تحقیر و سردرگمی روزهای نخست پس از مرگ یزید خارج شده و با آمدن به شام، با مروان دست اتحاد داده بودند و توانستند با دفع مخالفان، سرانجام خویش را بازیابند. آنها سپس از سوی مروان مأمور سرکوب توابین شدند و رهبر توابین توسط حصینبننمیر که تحت فرماندهی عبیدالله بود، با دستور مروان کشته شد.
__________________________________________________________________
پینوشتها:
1- نمازی، شیخ علی، مستدرک سفینهالبحار، ج4، ص68.
2- طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ج5، ص555-558.
3-مقدسی، 1386، ج2، ص908.
4- یعقوبی، 1413، ج2، ص169.
5- طبری، بیتا، ج4، ص383.
6- مسعودی، 1365، ص285؛ مسعودی، 1404، ج3، ص72؛ ابنقتیه دینوری، 1384، ص251.
7- طبری، ج4، ص387 و 404-408؛ ابناثیر، 1407، ج3، ص469؛ مسعودی، 1404، ج3، ص84؛ دینوری، 1384، ص258.
8- طبری، ج4، ص404 و 433؛ ابناثیر، 1407، ج3، ص476؛ دینوری، 1384، ص258.
9- برگرفته از فصلنامه علمی شیعه شناسی، مقاله به هنگامی یا نا بههنگامی قیام توابین، محمدمهدی مرادی خلج