کرب و بلا: آگاه شدن مردم دمشق از ماجرای شهادت دختر خردسال حسین بن علی (ع) و به دنبال آن واقعه کربلا و برملا شدن جنایتی که دستگاه اموی نسبت به خاندان رسول خدا مرتکب شده بود، موجب شد خشم و کینه مردم نسبت به دستگاه حاکم، روز به روز افزوده شود. در شهر کسی نمانده بود مگر اینکه یزید را دشنام میداد و ترک او می کرد و نزدیک بود مردم بر در سرای او حملهور شوند و او را به قتل برسانند.
مروان که از این واقعه آگاه شد به یزید گفت: دیگر مصلحت نیست اهلبیت حیسین را در این شهر نگاه داری، توشه سفر فراهم ساز و ایشان را روانه حجاز کن.
یزید به علی بن حسین (ع) گفت: اگر خواهی نزد ما باش و با تو نیکی میکنیم و اگر نخواهی تو را به مدینه باز گردانیم.
علی بن حسین (ع) فرمود: ما را به مدینه باز گردان که جد ما به آن شهر هجرت فرمود.
یزید به علی بن حسین گفت: وغده کرده بودم که سه حاجت تو را برآورم، حال آن سه را بازگو تا برآورم.
امام فرمودند: اول آنگه سر پدرم را به من بنمایی که از آن توشه برگیرم، دوم آنکه هرچه از ما گرفتند بازگردانی و سوم اینکه اگر قصد کشتن مرا داری، این زنان و کودکان را با فرد امینی به حرم جدشان بفرسنی.
یزید گفت: اما روی پدرت را هرگز نخواهی دید. من نیز از کشتن تو گذشتم و اینکه زنان و کودکان را جز تو کسی به مدینه باز نگرداند و دیگر آنکه در عوض آنچه از شما بردند، من چند برابر آن را به شما میدهم.
امام فرمود: مال تو را نخواهیم و آن ارزانی تو باد! آنچه را از ما گرفتند را خواستم که چرخ نخریسی فاطمه دختر محمد (ص) و مقنعه و گردنبند او در آن بود.
یزید فرمان داد آنها را باز گرداندند و 200 دینار اضافه داد که علی بن حسین (ع) بین فقرا انفاق کرد.
یزید سپس با نعمان بن بشیر که از صحابی رسول خدا بود گفت: بار سفر این زنان را هرچه شایستهتر فراهم بساز و مردی از شامیاتن امین و پارسا برگزین و با ابشان بفرست و سواران و اعوان همراه ایشان کن. سپس خود نعمان بن بشیر را هماه با سی سوار همراه ایشان کرد و گفت: شبانه آنها را ببرید و خود اندکی دورتر از ایشان حرکت کن که چشم تو ایشان را ببید و اگر در منزلی فرود آیند، کمی دورتر فرود آی و خود یا همراهان گرد ایشان پاسبان باشید.
پیش از سفر کاروان اهلبیت (ع)، کجاوهها آوردند و آراستند و سفرههای ابریشم گسترانیدند و مال بسیار بر آنها ریختند و یزید گفت: یا ام کلثوم! این اموال عوض آن مصیبتها که به شما رسید. ام کلثوم (س) فرمودند: چه بی شرم و سختروی مردی هستی تو یزید! برادر و مردان خاندان مرا کشتی و به جای آن میخواهی ما را با مال دنیا دلخوش کنی! به خدا قسم که چنین نخواهد شد.
کاروان اهلبیت (ع) سپس به سمت مدینه حرکت کرد. وقتی در مسیر حرکت به نزدیکی عراق رسیدند، به راهنمایی که همراه کاروان بود گفتند ما از کربلا ببر. هنگامی که به مقتل شهدای عاشورا رسیدند، «جابربن عبدالله انصاری» را یافتند که با چند تن از بنیهاشم و خاندان یپیغمبر برای زیارت حسین آمده بودند.
زنان و کودکان مصیبت زده به آنها ملحق شدند و با هم گریستند و نالههای جانسوز سر دادند و زنان روستاها و مناطق مجاور نیز به ایشان پیوستد. خاندان حسین بن علی (ع) مدتی را برای سوگواری در این سرزمین ماندند و آنگاه به سمت مدینه حرکت کردند.
__________________
منابع:
ترجمه لهوف سیدبن طاووس، ص 176، حوادث بعد از شهادت
آه، مقتل حسین بن علی (ع)، صص 553-551