کرب و بلا: شش روز از سکنی گزیدن کاروان حسینی در کربلا می‌گذشت. پس از پاسخ منفی امام به درخواست «ابن سعد» مبنی بر بیعت با یزید و عدم پاسخ به نامه «عبیدالله بن زیاد»، ابن زیاد تمام تلاش خود را برای شوراندن مردم علیه حسین بن علی (ع) به کار گرفت.  

او در مسجد کوفه چنین خطبه خواند: «ای مردم شما آل ابی‌سفیان را آزموده‌اید و دانسته‌اید که آنها چنانند که شما می‌خواهید. امیرالمومنین یزید را می‌شناسید؛ نیکو سیرت و ستوده کردار است، راه‌ها در عهد او امن شده. همچنان‌که معاویه در زمان خود بندگان خدا را می‌نواخت و از مال دنیا بی‌نیاز می‌کرد، یزید هم پس از او بر جیره شما افزوده است و مرا هم امر کرده باز بیشتر کنم. از شما می‌خواهم فرمان مرا اطاعت کنید و به جنگ با حسین بن علی بروید.»

 

مردم کوفه جنگ با حسین را مکروه می‌دانستند و هر کسی روانه جنگ می‌شد باز می‌گشت. ابن زیاد به «سعد ابن عبدالرحمن» دستور داد تا جستجو کند و هر کسی از امر او تخلف ورزد را نزد او بیاورد. سعد یک نفر شامی را که به طلب میراث از لشکرگاه کوفه بیرون آمده بود، نزد عبیدالله برد  و او نیز دستور قتل او را صادرکرد و دیگر کسی جرات تخلف کردن نداشت.

 

ابن زیاد پیوسته لشکر برای یاری عمر سعد می‌فرستاد؛ هزار تن را با «شبث بن ربعی»، سه هزار تن به فرماندهی «کعب بن طلحه»، دو هزار تن به همراه «ابن کاب کلبی»، چهار هزار تن با «شمر بن ذی‌الجوشن» و  علاوه بر اینها هزار تن با «حر بن یزید» از قادسیه آمده بودند و چهار هزار تن با عمر سعد و لشکر امام تنها هشتاد و دو تن بودند؛ سی و دو سوار و بقیه پیاده و بدون سلاح جنگی. تا روز ششم محرم بیست هزار سوار برای یاری ابن سعد فراهم و به کربلا گسیل شد.

 

سپاهی که نیامده بازگشتند

جناب «حبیب بن مظاهر» با دیدن سپاهیان عمر سعد به امام عرض کرد در این حوالی طایفه بنی‌اسد منزل دارند، اگر رخصت فرمایید نزد آنان بروم و برای یاری‌تان فرا خوانم. حسین (ع) اجازه داد. حبیب به صورت ناشناس نزد قبیله بنی‌اسد رفت و گفت: بهترین ارمغان و تحفه را برای شما آورده‌ و آمده‌ام شما را به یاری فرزند دختر رسول خدا فرا خوانم. او در میان جماعتی تنها است و عمر سعد گرد او را فرا گرفته، شما قبیله و قوم من هستید، امروز فرمان مرا اطاعت کنید و او را یاری کنید تا شرف دنیا و آحرت بیابید.

«عبدالله بن بشیر» با خواندن رجزی گفت: «من نخستین کسی باشم که این دعوت را اجابت کنم.» آنگاه مردان قبیله بنی‌اسد برخاستند و نود تن سپاه فراهم شد. همان وقت شخصی عمرسعد را از این اتفاق باخبر ساخت. ابن سعد یکی از سرداران خود به نام «ازرق» را با چهار صد سوار به سمت آنان گسیل داشت  و سواران در کنار فرات به هم رسیدند، در حالی‌ که میان آنها تا خیمه‌گاه حسین (ع) مسافتی نمانده بود. بعد از درگیری سختی که میان دو سپاه روی داد، بنی‌اسد دانستند تاب مقاومت ندارند و سپاه از هم پراکنده شد و به سوی قبیله خویش بازگشتند. حبیب نزد امام آمد و خبر را گفت و حسین بن علی (ع) فرمود: «لا حول ولا قوه الا بالله»

 

دستور بستن آب بر خیمه‌گاه حسینی

از روز ششم محرم ابن زیاد با ارسال نامه و اعزام پیک پیوسته ابن سعد را به جنگ بر می‌انگیخت. یکی دیگر از ترفندهای ابن زیاد برای مقابله با سپاه حسین (ع) بستن آب بر زنان و کودکان بود. روز ششم محرم سال 61 هجری نامه ابن زیاد به عمر سعد رسید مبنی بر اینکه حسین و اصحاب را از آب مانع شو، چنان که با عثمان چنین کردند و عمر سعد در همان وقت «عمروبن حجاج» را با پانصد سوار به شریعه فرستاد و میان حسین و اصحاب و فرات حائل شدند و نگذاشتند قطره‌ای آب بردارند.

امام  پشت خیمه زنان چاهی حفر کردند و آب گوارایی ظاهر شد، امام و همراهان از آب نوشیدند و مشک‌ها را پر کردند، وقتی این خبر به ابن زیاد رسید، به فرمانده خود پیکی فرستاد و به او دستور داد، به محض رسیدن نامه من مانع حفر چاه و رسیدن حسین و یارانش به اب شو و بر آنان تنگ بگیر و مگذار قطره‌ای آب بنوشند. 

 

سه روز مانده تا عاشورای حسینی و شرایط برای خاندان اهل‌بیت (ع) بسیار سخت و طاقت‌فرسا شده است.

 

______________________________________________________________

پی‌نوشت‌ها:

- تاریخ طبری، ج 5، ص 447، به نقل از مقتل ابی مخنف.

- الارشاد، ج 2، صص 107 و 108.

- بازخوانی مقتل حسین بن علی (ع)، با ویرایش یاسین حجازی، صص 235-238.