کرب و بلا: پرداختن به سرگذشت هر یک از شهدای واقعه کربلا علاوه بر آنکه مسیر راه تا رسیدن به مقصد یاریگری امام روشن میکند، از سویی روایتگر زیباییهای این رویداد فراموشنشدنی تاریخ اسلام است. اینکه در میان سرداران و شهدای کربلا، ردپای یک سردار ایرانی دیده میشود، جای بسی مباهات و افتخار برای هر ایرانی است.
اسلم را به واسطه اصالت قزوینیاش، «اسلم ترک قزوینی» مینامند. در برخی متون هم از ایشان با عنوان «اسلم بن عمرو دیلمی» نام برده شده است. البته در برخی منابع تاریخی از جمله «تاریخ طبری» نام این شهید بزرگوار سلیمان ذکر شده است.1 شیخ طوسی هم از کتاب «رجال» خود از او با نام «سلیم» یاد کرده است؛ اما بخش اعظم روایات همان نام اسلم را معتبر دانستهاند.
آزادهای در بند امام
اسلم در جریان ورود مسلمانان به ایران به اسارت گرفته و به کوفه برده شد. پس از شهادت امام حسن (ع) توسط سیدالشهدا (ع) خریداری و سپس آزاد شد و به فرزند بزرگوارشان امام سجاد (ع) بخشیده شد.3
او شاعر و ادیب بود و به سه زبان عربی، فارسی و ترکی تسلط داشت سالها به عنوان دبیر و کاتب امام حسین (ع) در خدمت ایشان بود. اسلم علاقه فراوانی به کودکان و به خصوص فرزندان امام داشت و با مهربانی به آنان اظهار محبت میکرد و همبازی کودکان میشد. او هرچند غلام ازاد شده بود، اما تا پایان عمر در خدمت امام و فرزندشان و وفادار به این تبار شریف بود. پس از حرکت امام حسین (ع) از مدینه به سوی کربلا ملازم و در خدمت ایشان بود تا زمانی که به فیض شهادت رسید.
نائل شدن به بالاترین افتخار میان شهدای کربلا
اسلم کمانداری قهار و از سپاهیان شجاع، غیرتمند و اثرگذار سپاه امام در واقعه کربلا بود. در واقعه عاشورا هنگامی که عزم میدان کرد، خدمت سیدالشهدا (ع) رسید و اجازه حضور در میدان جنگ گرفت. امام فرمودند: تو هدیه من به فرزندم هستی، اجازه تو دست او است. اسلم پس از رخصت طلبیدن از محضر امام سجاد (ع) عازم میدان شد. دقایقی از رفتن اسلم نگذشته بود که سپاهیان متوجه شدند به طرف خیمهها بازمیگردد. علت را پرسیدند: اسلم پاسخ داد برای وداع با دوستان خردسالم بازگشتهام، این سپاهی وفادار با فرزندان و کودکان امام خداحافظی کرد و سپس عازم میدان شد.
او شجاعانه میجنگید و چنین رجز میخواند:
«دریا از ضربت نیزه و شمشیرم میجوشد و آسمان (فضا) از تیرهایم پر میشود
آنگاه که تیغ در کفم آشکار شود، فروغ آن قلب آزمندان و رشکورزان را خواهد شکافت»4
اسلم بن عمرو پس از مبارزهای شجاعانه سرانجام بر اثر فراوانی جراحات بر زمین افتاد و با اندک توانی که در بدن داشت، به سوی امام حسین (ع) اشاره کرد. حضرت به بالین وی آمد، اسلم خطاب به امام عرض کرد: دستانم توانی ندارد تا دست در گردن شما بیاویزم. امام با مهربانی دست در گردن این غلام وفادارش انداخت و صورت بر صورت او گذاشت. اسلم چشم گشود و با دیدن امام تبسمی کرد و گفت: «مثل من -سعادتمند- کیست که فرزند رسول خدا صورتش را بر صورتم نهاده است!» و آنگاه به شهادت رسید. این غلام ترک تنها کسی بود که امامحسین(ع) پس از شهادت جانسوز حضرت علیاکبر(ع) به بالینش شتافت و صورت مبارک خود را بر صورتش نهاد.5
مطالب بیشتر در خصوص زندگینامه و شهادت یار ایرانی سیدالشهدا (ع) را در رده اشخاص ویکی حسین بخوانید.
_______________________________________________________________________
پینوشتها:
1- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م. ج 5، ص 469.
2- رجال طوسی، ص 74.
3- تنقیح المقال فی احوال الرجال، مامقانی، شیخ عبله، نجف: المطبعه الحیریه، 1352 ﻫ ق. ج 1، ص 125.
4- سماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین (علیهالسلام)، تحقیق محمدجعفر الطبسی، ص 96، مرکز الدرسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثوره الاسلامیه، چاپ اول.
5- بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1362 ش.، ج45، ص30؛ عوالم العلوم الامام الحسین (ع)، بحرانی، شیخ عبدالله، قم: مؤسسه امام مهدی (عج)، 1407 ه ق.، بحرانی، شیخ عبدالله، قم: مؤسسه امام مهدی (عج)، 1407 ه ق.، ص273.
بسی افتخار که هم ترک زبانم وهم همشهری اسلم که درود خدا بر ایشان وتمامی شهیدان کربلا بادامیدوارم مثل ایشان ازشیعیان واقعی امام مهدی باشیم