از جمله برهههای حساس تاریخ، واقعه خونین عاشورا است که خواص طرفدار باطل (امویان) آن را به راه انداختند. در این میان، از سویی، نلاش خواصی که به دنیاطلبی، عافیتطلبی مصلحتاندیشی نابخردانه، روی آوردند و از سویی دیگر، خواصی که شجاعانه به حمایت از امام خود برخاستند و در عرصه دفاع از ولی خدا استقامت کردند، در چگونگی شکلگیری نهضت عاشورا قابلتأمل است، بر این اساس عبرتهای عاشورا و از جمله بررسی تلاش افرادی که در این واقعه تاریخی تأثیرگذار بودهاند، روشنگر راه آینده خواهد بود.
دستهبندی خواص مقارن با عصر امام حسین (ع)
در یک تقسیمبندی میتوان خواص دوره امام حسین را به چند دسته تقسیم کرد:
- بقایای اصحاب پیامبر از مهاجر و انصار؛ مانند: جابر بن عبدالله انصاری، ابن عباس، سهل بن ساعدی و انس بن مالک
- بزرگان و خواص شیعه؛ مانند: محمد حنفیه، مختار، سلیمان بن صرد خزاعی، هانی بن عروه، مسیب بن نجبه فزاری و ابراهیم اشتر
- اطرافیان خلفا مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر
- متنفذان در قبایل قحطانی در سرزمین عراق که شامل بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی میشوند؛ مانند: شمر، محمد بن اشعث و عمرو بن حریث
- کارگزاران بنیامیه از قبیل عماره بن عقبه بن ولید و ابن زیاد
عملکرد خواص در قبال نهضت امام حسین (ع)
با توجه به عملکرد خواص عصر امام حسین (ع) در قبال حادثه عاشورا، میتوان آنها را به دو گروه تقسیم کرد:
دسته نخست کسانی که از همکاری با امام به علل و دلایلی بازماندند و توفیق حضور در رکاب او را نیافتند و دسته دوم. کسانی که زمینهساز حادثه عاشورا بوده و آتش جنگ را بر علیه امام دامن زدند.
گروه اول را نیز از حیث نوع موضعگیری میتوان به اقسامی به شرح ذیل تقسیم کرد:
الف: کسانی که به حقانیت امام قائل بودند، اما قدرت همراهی و یاری او را نداشتند. از این گروه میتوان به «جابر بن عبدالله انصاری»، صحابی بزرگ پیامبر اشاره نمود. جابر از بزرگان صحابه رسولالله و از دوستداران خاندان پاک آن حضرت است. وی در بدر و احد که پدرش به علت خردسالی او را از نبرد باز می داشت، به مردم آب میداد. جابر در صفین در رکاب امیرالمؤمنین بوده و او نخستین کسی است که امام حسین (ع) را پس از شهادتش زیارت نمود و آخرین کسی از یاران رسول خدا بود که درگذشت. وی نسبت به خاندان رسالت ارادتی شایان داشت که حدیث لوح فاطمه مشتمل بر اسامی حضرات ائمه معصومان را او به امام باقر (ع) باز گفت و سلام پیغمبر را به آن حضرت رساند. 1 وی در هنگام حادثه عاشورا نابینا بود، از این رو، نتوانست با امام در کربلا حضور یابد.
«عبدالله بن جعفر» و «محمد حنفیه» نیز از همین گروهاند که به علت کهنسالی، بیماری یا علل و مصالح دیگر، از حضور در کربلا بینصیب ماندند. 2
ب: کسانی که قائل به حقانیت امام بودند و در عین توانایی، با او همراه نشدند. یکی از این افراد «عبیدالله بن حر جعفی» است. وی از هواداران عثمان بود که پس از کشتهشدن او، نزد معاویه رفت و در جنگ صفین در مقابل حضرت علی به جنگ ایستاد. 3 او شاعر نیز بود و بن مردم کوفه شخص شناخته شده به حساب میآمد، هرچند سابقه مثبتی نداشته است.
عبیدالله بن جعفر جعفی در حالی که میتوانست امام را یاری دهد، چنین کاری نکرد؛ زیرا وقتی امام به منزل «قصر مقاتل» رسید، خیمهای دید. سؤال فرمود: خیمه کیست گفتند: متعلق به عبیدالله بن جعفر. امام کسی را فرستاد تا او را به یاری دعوت کند، اما او جواب منفی داد و گفت: «من از کوفه بیرون نشدم مگر بهخاطر اینکه با حسین نباشم، چون در کوفه یاوری ندارد و من اصلاً دوست ندارم او را ببینم و او هم مرا ببیند» 4 پاسخ او را به امام گفتند و آن حضرت خودش نزد وی رفت و پس از سلام، او را برای خروج بر علیه یزید دعوت کرد، ولی عبیدالله همان جواب را تکرار نمود. چون امام از هدایت و رستگاری او مأیوس شد، فرمود: نصیحتی به تو می کتم و آن اینکه تا میتوانی خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثه ما را نشنوی؛ زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاری ما شتاب نکند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد. سرانجام، عبیدالله امام را یاری نکرد، در حالی که توانایی چنین امری را داشت. از خلال کلمات عبیدالله با امام و نیز با توجه به اشعاری که پس از شهادت امام از او نقل شده است، میتوان دریافت که او منکر حقانیت حرکت امام نبوده، بلکه معتقد به آن بوده است. . مثلاً وقتی امام او را به توبه دعوت کرد و راه توبه را پیوستن به دختر رسول خدا معرفی نمود، عبیدالله گفت: به خدا سوگند من میدانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند به سعادت ابدی و خوشبختی ابدی نائل شده است، ولی من احتمال نمیدهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد.
اعتقاد به اینکه امام بر علیه اهل ظلم و نفاق قیام کرده و سعادت و خوشبختی در فرمانبرداری از اوست، کاشف از اعتقاد او به حقانیت امام است؛ هرچند که این امر، بهتنهایی، علت رستگاری نیست، بلکه حرکت بر اساس این اعتقاد و عمل طبق آن لازم است و چون عبیدالله اعتقاد را به مرحله عمل نرسانید، رستگار نشد. البته اعتقاد به حقانیت نیز، از حیث شدت و ضعف، دارای مراتب است. مثلا افرادی مانند «سلیمان بن صرد خزاعی» و «مسیب بن نجبه فزاری» از سران شیعیان کوفه که معتقد به حقانیت امام بودند و حتی از او دعوت رسمی به عمل آورده بودند؛ با این حال، از یاری آن حضرت سر باز زدند. شاید بتوان گفت اعتقاد آنان به حقانیت امام در مرتبه شدیدتر به نسبت عبیدالله بوده است، ولی آنچه اهمیت دارد، عمل است که هم آنان و هم عبیدالله در آن مساوی بودند.
ج) کسانی که نسبت به حقانیت امام توقف کرده و یا از منکران بودند و بدین رو از یاری او خودداری کردند. «عبدالله بن عمر» را میتوان یکی از این افراد دانست. وی سال سوم بعثت، در مکه متولد شد و گویند قبل از پدرش ایمان آورده که بنابراین، باید پیش از بلوغ مسلمان شده باشد. او پیش از پدر خود به مدینه هجرت کرد و در سال 73 یا 74ق. در سن 84 سالگی در مکه از دنیا رفت. 5 در همان روزهای اول ورود امام به مکه، عبدالله بن عمر که برای عمره مستحب آنجا بود، خدمت امام آمد و چنین گفت: ای اباعبدالله! چون مردم با این مرد بیعت کردهاند و درهم و دینار در دست او قرار دارد، قهرا مردم به او اقبال نشان میدهند و با دشمنی خاندان اموی با شما، میترسم. در صورت مخالفت با او کشته شوی و گروهی از مسلمانان قربانی گردند و از رسول خدا شنیدم که میفرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلت مبتلا میگردند.» اکنون پیشنهاد من به شما آن است همانطور که همه مردم با یزید بیعت کرده اند، تو نیز بیعت کنی و از ریخته شدن خون مسلمانان بترسی. 6.
امام پس از دادن پاسخ او فرمود: ای ابو عبدالرحمان از خدا بترس و از یاری ما دست برمدار. اما این سخنان نورانی در او تأثیر نکرد و آخرالامر از جمله کسانی شد که با یزید بیعت کرد. 7
او بیعت خود را با یزید اینگونه توجیه میکرد: اگر این کار درستی بوده چهبهتر وگرنه صبر میکنم تا اوضاع بهتر شود. پس از اینکه مردم مدینه علیه یزید خروج کردند و بیعتش را شکستند، وی فرزندان خود را گرد آورد و گفت: ما طبق بیعت خدا با یزید بیعت کردیم و از پیغمبر شنیدم که فرمود: روز قیامت پرچمی افراشته گردد و گروهی به زیر آن گرد آیند و سپس اعلام شود که اینان جفاکارانتد و بزرگترین جفا و خدعه پس از شرک به خدا نقض بیعت است. مبادا یکی از شما بیعت خود را بشکند که میان من و او رابطه قطع خواهد شد. 8
البته عبدالله بن عمر از زمان حضرت علی (ع) نیز یکی از خواصی بود که در عین اعتقاد به حقانیت علی و باطل دانستن دشمنانش، سکوت کرد و امام را یاری نکرد. او در واقع از قاعدین بود اما در قضیه عاشورا، با توجه به عملکردش و رویآوردن به یزید و پایبندی به او و تنها گذاشتن امام و با علم به حدیث پیغمبر که هرکسی از یاری و نصرت حسین دست بردارد، ذلیل و خوار است، او را از قاعدین و توقف کنتدگان در حقانیت امام دانستن بسی جای تأمل دارد؛ زیرا او آشکارا به یزید اعلام وفاداری نمود و با او بیعت کرد.
ج: یکی دیگر از کسانی که در حقانیت امام تردید داشته و یا منکر آن بوده و به همین دلیل در رکاب امام در جنگ با دشمنان حاضر نشد، «عبدالله بن زبیر» است. وی بیست ماه پس از هجرت، در مدینه متولد شد. محدثان و مورخان عامه، او را به کثرت عبادت وصف میکنند. وی از سرسختترین دشمنان خاندان پیامبر اسلام بوده و هم او بود که پدرش را از علی برگردانید و او را به جنگ با آن حضرت، برانگیخت ... «سعید بن جبیر» روایت کرده که روزی عبدالله، به عبدالله بن عباس روکرد و گفت: چهل سال است که دشمنی شما اهلبیت را در دل خویش جا دادهام و آن را پنهان میدارم. وی از جمله کسانی بود که میخواست امام حسین در مکه نماند؛ زیرا با حضور امام و تجمع مردم بر گرد آن حضرت، زمینه ای برای توفیق او نبود. ابن زبیر هرچند کاهی اوقات و بهظاهر، پیشنهاد انصراف از سفر عراق را به امام میداد؛ اما چون هوای خلافت را در سر میپروراند و در فکر سقوط حکومت یزید بود، خود را رقیب جدی امام میدانست و نهتنها با هدف او موافق نبود، بلکه به شکست او نیز بیمیل نبود. از این رو، از شهادت امام کمال استفاده را به نفع خود بر علیه یزید برد.
عبدالله زبیر پس از مرگ یزید ادعای خلافت کرد و گروهی با او بیعت کردند تا اینکه در سال 73 هجری در دوره خلافت عبدالملک به دست نیروهای حجاج بن یوسف که برای سرکوبی او به مکه هجوم آوردند، کشته شد. 9
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پینوشتها
1- دشتی، 1379 :36
2- قمی، 322، 430
3- طبری، 1386 :168
4- همان، 308-307
5- دشتی، 1379: 252-251
6- خوارزمی، 1418: 279
7- عسقلانی، 1379 :60)
8- بخاری، 1391 :20/ مروزی، 1410 :99
9- برگرفته از مقاله تأثیرگذاری خواص در واقعه عاشورا، ماهنامه معارف حسینی، شماره 13، بهار 1398