کرب و بلا: تامل در چرایی و چگونگی نهضت عاشورا با گذشت سالیان و قرنهای متمادی همچنان موضوع بحث بزرگترین مراکز علمی و دانشگاهی مسلمان و حتی غیرمسلمانان است و اندیشمندان و اسلام شناسان بسیاری به واکاوی این برهه از تاریخ اسلام پرداختهاند.
موسیو «ماربین» مورخ آلمانی یکی از این اندیشمندان است که در خصوص قیام حسین بن علی (ع) تحقیق و بررسی کرده و نتایج جستجوی علمی او در کتاب «سیاست اسلامی» به چاپ رسید و در محرم سال 1328 قمری به زبان فارسی ترجمه و در روزنامه «حبل المتین» آن زمان چاپ و منتشر شد.
او در این کتاب مینویسد: حسین بن علی (ع) تنها کسی است که در چهارده قرن در برابر حکومت جور و ظلم قد علم کرد، اخلاق و صفاتی که در دوران حکومت عرب پسندیده و قابل احترام بود، در فرزند مولای متقیان مشاهده میشد. حسین شجاعت و دلاوری را از پدر خود به ارث برده بود، به دستورات و احکام اسلام تسلط کاملی داشت، در سخاوت و نیکوکاری نظیر نداشت، در نطق و بیان زبردست بود و همه را مجذوب بیانات خود میساخت،
مسلمانان جهان عقیده و ارادت زائدالوصفی به حسین (ع) دارند و هرساله در ماه معینی (منظور ماه محرم است) برای او عزاداری میکنند. کتب بسیاری از فضائل و مناقب حسین (ع) توسط مسلمانان نوشته شده و از ملکات حسنه و سجایای پسندیده او گفتگو میشود.
موضوعی را که نمیتوان نادیده گرفت این است که حسین (ع) شخص سیاستمداری بود که تا به امروز احدی چنین سیاست مؤثری اختیار ننموده است. برای اثبات این نکته باید توجه نمود به تاریخ قبل از اسلام. بنیامیه و بنیهاشم دو طایفهای بودند که با هم قرابت و خویشاوندی داشتند زیرا امیه و هاشم پسران عبدمناف بودند و قبل از اسلام بین این پسرعموها کدورت برقرار بود و مکرر با یکدیگر نزاع مینمودند و به اصطلاح اعراب، خونخواه یکدیگر بودند، در عرب طایفه قریش و در قریش بنیهاشم و بنیامیه عزیز و محترم بودند. بنیامیه از لحاظ ثروت و ریاست و بنیهاشم از لحاظ علم و معنویت. در صدر اسلام کدورت بنیهاشم و بنیامیه بالا گرفت تا وقتی که محمد (ص) مکه را فتح نمود و طایفه قریش را در دست گرفت، بدین لحاظ بنیهاشم تفوق و برتری پیدا کردند و بنیامیه مجبور شدند از بنیهاشم اطاعت نمایند. این پیشامد آتش حسد را در سینه بنیامیه شعلهور ساخت و درصدد انتقام از بنیهاشم برآمدند تا پس از رحلت حضرت محمد (ص) موقع را مغتنم شمرده و با کمال قوا کوشیدند جانشینی محمد (ص) با اصول ولایتعهدی صورت نگیرد. بالاخره برای تعیین جانشین، چون بنیامیه از لحاظ ثروت و ریاست در بین مردم نفوذ کاملی داشتند، بر بنیهاشم غلبه پیدا نمودند و عثمان به خلافت رسید.
به مناسبت همین خلیفهتراشی، بنیامیه مقام بلندی حاصل کرده، جاده را برای آینده خویش هموار کردند، هر روز این جانشینان به ناحق محمد (ص) بر جاه و جلال خود افزودند و در امور اسلام مداخله ناروایی مینمودند. عثمان که مردی بیاطلاع و جاهطلب بود، هر روز ابزار دست دیگران قرار میگرفت، بنیامیه از موقعیت استفاده کرده و برای آینده خود جایگاه محکم و استواری به وجود آوردند و بنابر عادت دیرین خود که دشمن بنیهاشم بودند، کمتر خلوص عقیده و نیت پاک به اسلام ابراز میداشتند و در باطن ننگ میدانستند که پیرو دین اسلام باشند، زیرا دین اسلام از فداکاریها و جانبازیهای بنیهاشم پابرجا مانده بود، ولی چون مسلمین نفوذ کاملی داشتند، بنیامیه صلاح را در این دیدند که در سایه پیروی از اسلام، مقاصد خویش را عملی سازند، همین که در دستگاه حکومت و خلافت وارد شدند و پایه جاه و جلال خویش را محکم نمودند، علناً به مخالفت با اسلام برخاستند و اسلام را به باد سخره گرفتند. بنیهاشم که کار را بدین منوال دیدند و از خیالات بنیامیه واقف شدند، سکوت را جایز ندانسته و حرکت عثمان را به مردم نشان دادند و مسلمانان که این حرکات را مشاهده کردند بر عثمان شوریدند و او را به قتل رسانیدند و اکثریت آراء، خلافت علی (ع) را تصویب کرد و علی به خلافت رسید.
پس از این واقعه بنیامیه یقین کردند که باز بنیهاشم دارای سیادت و عظمت اولیه میشوند، این بود که دوباره حکومتهای سابق بنیامیه که موقعیت خود را در خطر دیدند، دست به اعتراض شدیدی زدند و حاکم شام (معاویه) که یک جرثومه شیطنت بود، به بهانه قتل عثمان و به ادعای اینکه کشته شدن عثمان با اشاره علی بوده، علم مخالفت را برافراشت و اختلاف شدیدی بین مسلمانان بروز کرد و مانند عهد جاهلیت، شمشیرها بین اعراب به کار افتاد و جنگهای متعددی به وقوع پیوست تا اینکه علی (ع) را در محراب مسجد شهید کردند.
پس از شهادت حسن بن علی (ع) و مرگ معاویه، جانشینی محمد (ص) دوباره به دست بنیامیه افتاد. پس از مرگ معاویه و جانشینی فرزندش یزید، حسین (ع) دید از یک طرف حرکات بنیامیه که (قدرت) مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پایمال میکردند، نزدیک است یکباره پایههای استوار و مستحکم اسلام را در هم ریزد و از طرف دیگر میدانست که به فرض اینکه از یزید اطاعت بکند یا با او مخالفت ورزد، بنیامیه نظر به عداوت و دشمنی دیرینه خود از محو و نابودی بنیهاشم دست بردار نیستند و اگر بیش از این مسامحه کند، نام و نشانی از اسلام و مسلمانان باقی نخواهد ماند. این بود که تصمیم گرفت در برابر حکومت جور و ظلم قدعلم کند و برای پایدار داشتن پرچم اسلام، پرچمی که با فداکاری و از خودگذشتگیهای جدش و با ایثار خون پاک صدها مسلمان غیرتمند برافراشته شده بود، جان و مال و خانواده و دوستان خود را فدا نماید.
این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چند ظاهراً عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت چون پرکاهی برباد خواهد رفت.
پیروان وجدان اگر با نظر دقیق اوضاع و احوال آن دوره و پیشرفت مقاصد بنیامیه و وضع (حکومت) و دشمنی و عداوت آنها را با حق و حقیقت بنگرند، بدون تأمل تصدیق خواهند کرد که حسین (ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت.
اگر چنین حادثه جانگدازی پیش نیامده بود، قطعاً اسلام به حالت کنونی خود باقی نمی ماند و ممکن بود یکباره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند. حسین بن علی (ح) که مصمم در اجرای این مقصود عالی بود، بعد از جانشینی یزید، به قصد انتشار این ایدهآل در مراکز مهم اسلام مانند مکه و عراق از مدینه حرکت کرد. در هر کجا که حسین (ع) قدم میگذارد و حقانیت اسلام را آشکار میساخت، در قلوب مردم یک نفرت و انزجار شدیدی نسبت به بنیامیه تولید میشد. یزید هم که از این نکات بیخبر نبود، دانست که اگر در یک نقطه از کشورش صحبت از حق و حقیقت به میان آید و حسین در برابر او پرچم مخالفت را برافرازد، با آن همه نفرتی که مسلمانان از وضع سلوک و حکومت بنیامیه پیدا نموده بودند و آن همه مهر و محبتی که نسبت به حسین (ع) ابراز میداشتند زوال حکومت او فرا خواهد رسید. این بود که پس از نشستن بر اریکه قدرت قبل از هر اقدام مصمم به قتل حسین (ع) گردید و این بزرگترین خطای سیاسی بنیامیه بود و به واسطه یک خطای سیاسی، نام و نشان خود را از صفحه عالم محو کردند.
حسین (ع) از شهید شدن خود قبل از مرگش خبر میداد و از آن ساعتی که از مدینه حرکت کرد، بدون پروا و وحشتی با صدای رسا میگفت که من برای کشته شدن میروم و به همراهان خود محض اتمام حجت چنین گفت: «هر کس به طمع جاه و جلال همراه من است، ترک همراهی کند، زیرا من برای مبارزه با ظلم و جور حرکت میکنم و کشته شدن من در راه حق و حقانیت مسلم است.» اگر منظور حسین (ع) این موضوع نبود، به کشته شدن تن نمیداد و در جمع نمودن لشکر کوشش میکرد نه اینکه جماعتی را که همراه داشت متفرق سازد، چون قصدی جز کشته شدن که مقدمه یک نهضت عظیم و عالی بود، نداشت. بزرگترین وسیله را بی کسی و مظلومی میدانسته و آن را اختیار کرد تا مصائب وی در قلوب عالم مؤثر واقع گردد.
حسین (ع) به هفتاد و دو تن از یاران خود چنین گفت: «من ننگ دارم که پسر معاویه شراب میخورد و قبایل بیمناک اسلام را با زر و زور میترساند و پایه حکومت بیداد را استوار میکند. من باید قیام کنم و با خون خود دین اسلام را آبیاری نمایم. اگر شما از این راه پرخطر میترسید، فوراً برگردید و مرا به حال خود گذارید. ولی یارانش کشته شدن و فداکاری را بر زندگی ترجیح دادند.
حسین (ع) میدانست که بعد از کشته شدن، زنان و اطفال بنیهاشم که آل محمد بودند اسیر خواهند شد و این واقعه در مسلمانان خاصه در جامعه عرب بیش از آنچه به تصور آید، مؤثر است. چنانچه حرکات و رفتار ظالمانه بنیامیه و سلوک بی رحمانه آنان نسبت به اهل بیت حسین (ع) به اندازهای در قلوب مسلمانان مؤثر افتاد که اثرش از کشته شدن حسین و همراهانش کمتر نبود و عداوت بنیامیه را با خاندان محمد (ص) و عقاید آنها را با اسلام و رفتارشان را با مسلمانان آشکار ساخت. این بود که حسین به دوستان خود که مانع او از این سفر بودند، میگفت: «من برای کشته شدن میروم» همراهان حسین چون خیالاتشان محدود و از مقاصد عالیه حسین (ع) بیاطلاع بودند در منع مسافرت او اصرار میکردند، حسین به آنها گفت: «خدا چنین خواسته و جدم چنین امر فرموده.» یاران حسین چون چنین دیدند، به حسین گفتند :حال که برای کشته شدن میروی زنان و بچه ها را همراه مبر. حسین در پاسخ آنها فرمود: خدا خانواده مرا اسیر خواسته و این سخنان چون مسلم شد، آنها فهمیدند که حسین (ع) جز اجرای اوامر خداوند مقصد دیگری ندارد.
حسین فرمود: چون قیام من به واسطه جلوگیری از ظلم و جور است، بعد از کشته شدن من و تحمل مصائب جانکاه، خداوند جماعتی را برانگیزاند که حق را از باطل جدا میسازد و قبور ما را زیارت میکنند و بر مصائب ما گریه مینمایند.1
اگر درست در کلمات و گفتار حسین (ع) دقت شود، معلوم خواهد شد که هدف و ایده آل حسین (ع) جلوگیری از ظلم و ستم بوده و این همه قوت قلب و از خودگذشتگی را در راه مقصود عالی خویش به خرج داده است. حتی در آخرین دقایق زندگی، طفل شیرخوار خود را قربانی حق و حقانیت نمود و با این عمل اندیشه فلاسفه بزرگان عالم را متحیر ساخت که چگونه در این دم آخر با آن همه مصائب جانکاه و افکار متراکم و عطش و کثرت جراحات، باز هم از مقصد عالی خود دست برنداشت و با اینکه می دانست بنیامیه ستمگر بر فرزند صغیرش رحم نخواهند کرد، محض بزرگ نمودن مصائب خود، او را هم بر سر دست گرفت و به ظاهر تمنای آب برای طفلش نمود، ولی با تیر جواب شنید.
گویا قصد حسین (ع) از این حرکت این بود که جهانیان بدانند عداوت بنیامیه با بنیهاشم تا چه حد است، و مردم گمان نبرند که یزید برای دفاع از خود ناچار به این اقدامات سبوعانه دست زده، زیرا کشتن طفل شیرخواره در چنین حال با آن وضع دهشتناک جز عداوت که منافی با قواعد هر دین و مذهبی است، چیز دیگری نبود و همین نکته میتواند پرده از روی نیات فاسد بنیامیه بردارد و بر جهانیان، خاصه مسلمانان ظاهر شود که بنیامیه نه تنها بر خلاف احکام اسلام حرکاتی میکردند، بلکه از روی عصبیت جاهلانه میخواستند که از بنیهاشم خاصه بازماندگان محمد (ص) حتی یک طفل شیرخواره باقی نماند.2
حسین (ع) با این خیالات عالی که در نظر داشت و با آن همه دانش و سیاستی که در او بود، تا موقعی که شهید گردید، مرتکب امری نگردید که بهانهای به دست بنیامیه بیاید و آن را دلیل بر کشتن حسین بدانند.
حسین بن علی با آن عظمت و اقتدار و نفوذ کلمهای که داشت، شهری از شهرهای اسلام را مسخر نکرد و بر حکومتی از حکومتهای یزید حمله ننمود، با این وصف وی را به دستور یزید در بیابان لم یزرعی محاصره کردند.
حسین (ه) فقط فجایع بنیامیه و قصد آنان برای نابودی اسلام را افشا کرد و از قتل خود خبر میداد و از مظلومیت خود دلشاد بود، همین نکته است که سلامت نفس حسین (ع) را میرساند و منتهی درجه اثر را در قلوب مسلمانان بر علیه بنیامیه میبخشید.
تاریخ عاشورا کاملاً نشان میدهد که هیچیک از شهیدان کربلا عمداً خود را به کشتن ندادهاند، یعنی هر یک از کشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پای درآوردهاند و به اندازه مظلومیتشان بر عظمت و بزرگی اسلام افزوده شد، ولی شهادت حسین (ع) از همه مهمتر و از روی دانش و بصیرت و سیاست انجام گرفت و این شهادت و شهامت در تاریخ بشریت نظیر ندارد
حسین (ع) مدتها بود که خود را آماده پیکار کرد و در انتظار چنین روزی دقیقه شماری میکرد و میدانست زنده ماندن نام جاویدان اسلام و قرآن مستلزم آن است که او را شهید کنند و با خون مقدسش درخت اسلام آبیاری شود. مصائبی که حسین (ع) در راه احیای دین جدش بر خود وارد ساخت، او را بر شهیدان پیش از او برتری داد و بر احدی از گذشتگان چنین مصائبی وارد نیامده است. اگر چه گفته میشود دیگران هم در راه دیانت اسلام جان دادند، ولی به وضع حسین که جان شیرین خود و فرزندان عزیز و برادران و برادرزادگان و دوستان و خویشاوندان و مال و عیال خود را در راه دیانت اسلام فدا کرد، نبوده و این مصائب به طور ناگهانی و غیرمنتظره به وقوع نپیوسته که در حکم واقعه غیرمنتظره بوده باشد، بلکه به مرور زمان و یکی بعد از دیگری این مصائب به وقوع پیوست.
در تاریخ دنیا، هجوم این گونه مصائب پی در پی مخصوص حسین (ع) است، این است که به مجرد اینکه حسین شهید گردید و زن و فرزند او را اسیر کردند و آن واقعات دردانگیز پیش آمد، یک مرتبه قبایح و فجایع اعمال بنیامیه ظاهر شد و یک مرتبه جنبش و نهضت عظیمی در مسلمانان پیدا و علیه ( حکومت) یزید و آل امیه قیام کردند. و بنیامیه را مخرب اسلام دانستند و آنها را ظالم و غاصب نامیدند و برعکس بنیهاشم را مظلوم و شایسته خلافت دانسته و حقیقت اسلام را رونقی تازه دادند، مسلمانانی که جنبه روحانیت اسلام را به یکباره فراموش نموده بودند با یک جنبش روشنی به دنبال حق و حقیقت رفتند و نهضتهای عظیم اسلامی شروع شد و دنباله آن تا به امروز امتداد یافت و روز به روز واقعه بزرگ کربلا اهمیت و درخشندگی بیشتری یافت.
مهمترین اثر این نهضت این بود که ریاست روحانی که در عوالم سیاست اهمیت شایانی داشت، مجدداً به دست بنیهاشم افتاد و به ویژه در بازماندگان حسین مسلم گردید. چندی طول نکشید که ( حکومت) ظلم و جور معاویه و جانشینان او منهدم شد و در کمتر از یک قرن قدرت از بنیامیه سلب گردید. منهدم شدن( قدرت) از بنیامیه به قسمی شد که امروز نام و نشانی از آنها نمودار نیست و اگر در متن کتب تاریخی نامی از این قوم ذکر شده در تعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا هم نوشته شده و این نیست، مگر به واسطه قیام حسین و یاران با وفای او. میتوان ادعا نمود که تا به امروز تاریخ بشریت نظیر چنین شخص فداکار به خود ندیده و نخواهد دید.3
---------------------------------------------------------------------------
پینوشتها:
1- مجله موعود/ شماره 201
2- «قیام حسین و یارانش»، ص 20
3- مجلّه «نور دانش»، شماره 3، سال 1341 ش