به گزارش پایگاه تخصصی امام حسین علیهالسلام کربوبلا، حضرت آیتاللهالعظمی بهجت نمود بارزی داشت؛ تا آنجا که به هر مناسبتی به ذکر فضائل و مصائب سیدالشهدا علیهالسلام و یاران شهیدش میپرداخت. در عمل نیز همواره به برگزاری مراسم عزای آن حضرت اهتمام ویژهای داشت و روضه هفتگی ایشان سالیان متمادی بدون وقفه ادامه یافت.
مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی بهجت قدسسره با در نظر گرفتن اهمیت ویژه این موضوع، بر آن شد که کتابی با محوریت موضوع حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام و واقعه عظیم عاشورا، برگرفته از گفتار و سیره آن عالم عارف منتشر سازد. این کتاب پس از تلاش فراوان، با پشت سر گذاشتن مراحل گوناگونِ گردآوری و تنظیم، با عنوان «رحمت واسعه» به مرحله نشر رسید. این کتاب در سه بخش تنظیم شده است:
1. روایتی کوتاه از سیره و روش آن عالم ربانی: در این بخش به شرحی گذرا از دلدادگی و سر سپردگی آن عالم عارف به ساحت مقدس معصومین و اباعبداللهالحسین علیهمالسلام پرداخته شده است.
2. گزیدهای از بیانات حضرت آیتاللهالعظمی بهجت قدسسره: این بخش که قسمت عمده کتاب را تشکیل میدهد، در 9 فصل گردآوری شده است.
3. پرسشها و پاسخها: در این بخش، گزیدهای از پرسشها و پاسخهایی از حضرت آیتالله بهجت قدسسره، جمعآوری شده است.
در بخشهایی از این اثر با عنوان «عظمت اشک بر سیدالشهدا (ع)» میخوانیم:
در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله، آبادی است به نام «مصیب»، که مردی که در سر راه مرد شیعه خانه داشت، چون میدانست او همواره به زیارت حضرت علی (ع) میرود، او را مسخره میکرد. حتی یک بار به امیرالمؤمنین (ع) جسارت کرد و همچنین گفت: به امام علی (ع) بگو من را از بین ببرد وگر نه در بازگشت، تو را خواهم کشت. مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بیتابی کرد و عرض کرد: شما که میدانی این مخالف چه میکند؛ چرا پاسخش را نمیدهید؟ آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شکایت کرد. حضرت امیر (ع) فرمودند: او بر ما حقی دارد که نمیتوانیم در دنیا او را کیفر دهیم. مرد شیعه میگوید: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او میکند، بر شما حق پیدا کرده است؟
حضرت فرمودند: روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه میکرد، ناگهان ماجرای کربلا و منع سیدالشهدا (ع) از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت: عمربنسعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمیتوانیم او را در این دنیا مجازات کنیم.
آن مرد شیعه میگوید: از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن سنی ملاقات کردم. با تمسخر گفت: امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام تو را رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. مرد سنی با شنیدن این ماجرا سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچکس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم. علی (ع) از کجا فهمید؟ بلافاصله شیعه شد.
مرکز تنظیم و نشر آثار آیتالله بهجت این اثر را در پنج هزار نسخه روانه بازار نشر کرده است.