برخی چهره‌های ادبی و ولایی هنوز چندان در جامعه شناخته نشده‌اند. البته مستحضرید که ممکن است آثار این اشخاص، مشهورتر از خودشان باشد.

کتاب «جرس فریاد می‌دارد» که در سال 1388 وارد بازار نشر شد و تا امروز حدود 35 هزار جلد از آن منتشر شده، در نزد اهالی شعر عاشورایی، کتابی شناخته شده است ولی شرح زندگی یکی از مؤلفانش هنوز در جایی ثبت و ضبط نیست.

«محمدعلی کریمی» که همه او را با نام «میثم» می‌شناسند و صدا می‌زنند، در چهارم آذر 1360 در شهر تهران به دنیا آمد.

ایشان تحصیلات خود را در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان به طور معمول پی گرفت تا در رشته ریاضی و در سال 1378 دیپلم گرفت. پس از دیپلم، به بازار کار روی آورد.

بعد از مدتی وقفه که در مسیر تحصیل او رخ داده بود، در سال 1390 با عزم جزم وارد دانشگاه شد تا این‌که در سال 1393 به اخذ مدرک کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی نائل آمد. یک سال بعد در مقطع کارشناسی ارشد در همان رشته به تحصیل ادامه داد و در همین سال، تدریس در دبیرستان‌ها را هم به امور روزانه خود افزود.

 

تألیف‌ها:

1. دو آفتاب و دو ماه

2. جرس فریاد می‌دارد

3. که بر بندید محمل‌ها

4. میثم تمار سردار سرِ دار

گفتنی است در سه اثر نخست، نام دوست شاعرش، جواد هاشمی «تربت» هم بر تارک کتاب به چشم می‌آید.

ضمنا او در کنار تدریس و تحصیل، گاه به ویراستاری کتب شعر و مقتل می‌پردازد. «کریمی» به برکت تورق دواوین شعرا و مطالعه کتب ادبی و مقاتل، تجربه‌ها کسب کرده و به ذوق ولایی، گاهی هم سرودن را تجربه می‌کند و دل‌نوشته به یادگار از خود می‌گذارد که به بهانه زادروز تولد ایشان این دو مثنوی عاشورایی از او را مرور می‌کنیم:

 

خیمه زد ابر بلا بر خیمه‌ها

باز شد پای عطش در خیمه‌ها

 

ای سپهر! افتد تو را انجم در آب!

کهکشان‌هایت شود یک‌سر خراب!

 

ای سحاب! از دیدگان اشکی ببار

ز آستین رحمتت، دستی برآر

 

ای فرات! آتش به جانت اوفتد!

جوشش موج از زبانت اوفتد!

 

آفتاب! از هُرم خود قدری بکاه

رحم کن بر تشنگان بی‌پناه

 

هر که گوید نکته‌ای در باب آب

هر که تعبیری کند از خواب آب

 

این گره، آه! ای فرات! ای چاره‌ساز!

می‌شود تنها به دستان تو باز

 

از عطش در چشم طفلان، خواب نیست

آبرو دیگر برای آب نیست

 

کودکان را دل همه در تاب و تب

روز آل‌فاطمه، هم‌رنگ شب

 

آل‌حیدر جملگی افسرده‌اند

نوگلان از تشنگی پژمرده‌اند

 

بشْنو اینک بیت‌هایی دل‌نشین

از ادیبی فحل و مضمون‌آفرین:

 

«باغبان و باغ در بی‌آبی‌اند

وز عطش خورشیدها مه‌تابی‌اند

 

از میان خیمه‌های بوتراب

یک صدا می‌آید، آن هم آب آب»

 

*****

ای قلم! امشب به یاری‌ام شتاب

تا سرایم مدح شه‌بانو، «رباب»

 

آه! ای بانوی عشق‌آموخته!

حاصلت یک روز و یک‌جا سوخته!

 

ای قدم بگْذاشته در راه عشق!

سر فرود آورده بر درگاه عشق!

 

ای وفاداری شده شرمنده‌ات!

عشق گردیده است از جان، بنده‌ات

 

دوست می‌دارد شه لب‌تشنگان

خانه‌ای را که تویی بانوی آن

 

روزگاری را که ماندی کربلا

در همان صحرای پُر کرب‌وبلا،

 

کس ندارد یاد بر سر، سایه‌ات

عالمی اکنون بُوَد در سایه‌ات

 

کیستی تو؟ کیستی تو؟ کیستی؟

تا دم آخر، حسینی زیستی

 

شهر شام و بزم عام و تشت زر

رأس شاه دین در آن بُد جلوه‌گر

 

ناله‌های «وا‌ حسینا» بر زدی

گریه‌ها سر دادی و بر سر زدی

 

گفتی: ای آرام جان! نور دو عین!

کی فراموشم شود یادت؟ حسین!

 

داغ اصغر بر دلت، آذر فشانْد

هستی‌ات را در شرار غم نشانْد

 

من چه گویم که چه در سر داشتی؟

آرزوها بهر اصغر داشتی

 

با دلی پُر درد و قلبی چاک چاک

دفن کردی آرزویت را به خاک

 

برای مشاهده مجموعه اشعار میثم کریمی در سایت کرب‌وبلا اینجا و مجموعه اشعار جواد هاشمی (تربت) اینجا را کلیک کنید. همچنین می‌توانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب‌وبلا مراجعه کنید.