قاسم رسا، فرزند شیخ محمدحسن در شهر تهران متولد شد. در ده ـ دوازده سالگی با مادر و پدر راهی مشهد شد. پس از گذراندن دوره مقدماتی، در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. او در خدمت به جامعه، خاصه بینوایان، کوشا بود تا جایی که کفیل بهداری کل خراسان شد.
وی عضو پیوسته فرهنگستان ایران بود و در انجمنهای ادبی «بهار» و «فردوسی» شرکت میکرد. «انجمن تبلیغات اسلامی» و «جمعیت خیریه بینوایان» از حضورش بهره میبردند.
اشعارش دارای جنبههای اجتماعی، ملی، مذهبی و اخلاقی بود. طبعی روان و نیز نسبت به خاندان رسالت صلوات الله علیهم عشق و اخلاصی عمیق داشت. در سال 1336 ه.ش مفتخر به منصب ملکالشعرایی آستان قدس رضوی علیهالسلام شد.
«کلیات اشعار دکتر قاسم رسا»، عنوان مجموعه اشعار اوست که با تلاش و مقابله محمدعلی صفری «زرافشان» به چاپ رسیده است. البته انگشتشماری از اشعار او هنوز در دیوانش نیامده است.
قاسم رسا سرانجام در تاریخ 25 آبان 1356 ه.ش درگذشت و در حرم امام ثامن و ضامن (ع)، در صحن عتیق، جلوی پنجره فولاد دفن شد و اینک حدود 40 سال است که از درگذشت وی گذشته است.
اشعار عاشورایی «رسا» بسیار است که در این مقوله به چند نمونه اشاره میشود:
بیگناه و با گناه
چون گُلِ باغِ حسن از خیمهگاه آمد برون
از میان ابر گفتی، قرص ماه آمد برون
آسمان پنداشت، ماهش را دگر مانند نیست
چهره قاسم چو دید، از اشتباه آمد برون
سیزده ساله جوانی، همچو ماه چارده
از حرم با احترام و عز و جاه آمد برون
تا ببیند وقت رفتن، روی ماهش را تمام
همچو خورشید از درون خیمه، شاه آمد برون
زینب افسرده، بهر دیدن خورشید و ماه
از حرم با ناله و فریاد و آه آمد برون
سوی میدان تاخت قاسم، چون صدای «العطش»
از خیامِ کودکانِ بیپناه آمد برون
از پی نوشیدن جام شهادت، آن یتیم
چون دُر خونین ز دریای سپاه آمد برون
هر که بوسید از ارادت، آستانش را «رسا»!
رفت آنجا با گناه و بیگناه آمد برون
دست اجل
شه چو آمد ز لب تشنه اصغر، یادش
رفت از سوز عطش تا به فلک، فریادش
بند قنداقه اصغر به سر دست گرفت
تا چو مرغان کند از بند قفس، آزادش
گشت با آن گُل افسرده، روان سوی سپاه
به امیدی که دهد آب و کند دلشادش
همچو مرغان ز عطش، طفل، پر و بال زنان
ناگه آمد ز کمینگاه برون، صیادش
تیر کین آمد و بر حلق علی، جای گرفت
دست بیداد اجل، داد چو گُل بر بادش
ای «رسا»! دشمن اگر خانه دین کرد خراب
خون پاک شهدا کرد ز نو آبادش
مه انجمن
آمد آن ماه که خوانند مه انجمنش
جلوهگر نور خدا از رخ پرتو فکنش
آیت صولت و مردانگی و شرم و وقار
روشن از چهره تابنده و وجه حسنش
ز جوانمردی و سقایی و پرچمداری
جامهای دوخته خیاط ازل بر بدنش
آنکه آثار حیا، جلوهگر از هر نگهش
وآن که الفاظ ادب، تعبیه در هر سخنش
میوه باغ ولایت به سخن لب چو گشود
خم، فلک گشت که تا بوسه زند بر دهنش
کوکب صبح جوانیش نتابیده هنوز
که شد از خار اجل، چاک چو گُل، پیرهنش
آنچنان تاخت به میدان شهادت که فلک
آفرین گفت بر آن بازوی لشگرشکنش
همچو پروانه دلباخته از شوق وصال
آنچنان سوخت که شد بیخبر از خویشتنش
خواست دستش که رسد زود به دامان وصال
شد جدا زودتر از سایر اعضا ز تنش
ز ادب چهره بر آن قبله حاجات بنه
که شود زنده مسیحا ز نسیم چمنش
کوته از دامنت، ای شاه! مکن دست «رسا»
از کرم پاک کن از چهره، غبار محنش
برای مشاهده مجموعه اشعار قاسم رسا در سایت کربوبلا اینجا و مجموعه اشعار محمدعلی صفری (زرافشان) اینجا را کلیک کنید. همچنین میتوانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کربوبلا مراجعه کنید.