به گزارش کربوبلا، ایکنا نوشت: برای اولین بار تعدادی از اعضای این گروه را در درمانگاه هلال احمر در کاظمین دیدم. همه مشکیپوش بودند اما به راحتی از سبک لباس پوشیدن و رفتارشان میشد فهمید که از جایی متفاوت آمدهاند.
وقتی پرسیدم از کجا آمدهاید؟ گفتند هامبورگ؛ اصلا تعجب نکردم. برایم توضیح دادند که مرکز اسلامی هامبورگ برای اولین بار کاروانی 400 نفره از مسلمانان کشورهای مختلف اروپایی برای پیادهروی اربعین تشکیل داده است. البته بیشتر کاروان مسلمانان مقیم آلمان هستند اما از سایر کشورها مثل انگلیس و... نیز زائر هست. گفتند قرار است ساعت 10 شب (به وقت محلی) در مقابل کفشداری آقایان در حیاط حرم مراسم داشته باشند.
به راحتی داخل حرم میشد پیدایشان کرد. زائرانی با چهرههای متفاوت از سایر زائران. چهرههایی که بیشتر اروپایی بود و دو پسر جوان که با جدیت پرچمی که به عربی رویش نوشته بود «لبیک یا زهرا سلام الله علیها» و به آلمانی نوشته بود «کاروان اربعین مرکز اسلامی هامبورگ» را نگه داشته بودند. رفتارشان کنجکاوی همه را تحریک میکرد. عزاداریشان چنان بود که مردم دورشان جمع شده بودند و با آنها عزاداری میکردند.
مداحی در جمعشان به فارسی مداحی میکرد همه به شدت گریه میکردند و جالب اینکه وقتی مداح برخی اسامی را عنوان میکرد مثل حضرت علیاکبر علیهالسلام و حضرت رقیه (س) صدای گریهها بلندتر میشد و به ضجه میرسید. گریههایشان به حدی عمیق و از ته دل بود که با خود فکر میکردی واقعا همه فارسی بلد هستند؟! چهرههایشان میگفت نه بلد نیستند اما اشکهای بیامان مردها و زنهایشان میگفت عمیقا میفهمند مرثیه حضرت رقیه (س) یعنی چه.
مداح چند بار صلوات فرستاد، بلندی صلواتشان در تمام حیاط حرم پیچید؛ بعد از سالها حضور در مراسم مذهبی که مداحان و سخنرانان به زور التماس و خواهش صلوات محمدیپسند از حضار میخواهند و همیشه صلواتها آرام است و عدهای میفرستند و عدهای زمزمه میکنند، این صلوات بلندترین صلواتی بود که احساس کردم از عمق وجود عدهای بلند شده است. بعد همگی لبیک یا حسین گفتند، با همه توانشان لبیک گفتند؛ یقین دارم هر کسی این لبیک را شنید، لرزید. عمیق بود، واقعی بود، انتخاب بود، فکر و اندیشه پشت این لبیک بود.
میدانستند برای چه لبیک میگویند و این لبیک در مسیر زندگیشان یعنی چه. حتی ایستادن در کنارشان هم لذتبخش بود. مردان و زنانی که در قلب اروپا، حسین (ع) را در میان همه لذتهای دنیایی برگزیدهاند، انتخاب کردهاند درست مثل حجابشان آگاهانه؛ و وقتی لبیک میگویند یعنی میدانند این لبیک با بقیه زندگی آنها چه خواهد کرد.
مداحی تمام شد؛ یک روحانی جوان (که خود را حجتالاسلام موسوی معرفی کرد) بلند شد و به فارسی توضیح داد که باید چگونه نماز زیارت بخوانند و وداع کنند و کجا جمع شوند تا به محل اسکانشان بروند و صبح راهی سامرا شوند. جمعیت که بلند شد برود داخل حرم، دور روحانی پر شد از افرادی که سؤال داشتند به زبانهای مختلف، البته بیشتر آلمانی و عربی. عدهای هم شروع کردند به ترجمه نحوه خواندن نماز زیارت و وداع و ...، سؤالهای افراد کاروان که تمام شد خودم را معرفی کردم و پرسیدم زائران بیشتر از کجا هستند؟ گفت: دو سوم کاروان از هامبورگ است اما از سایر کشورها هم زائر داریم. همه زائران تبعه آلمان یا سایر کشورها هستند با اصلیت ایرانی، پاکستانی، آلمانی، انگلیسی و ...، همین مسأله برقراری ارتباط را سخت کرده است و مجبور هستیم همزمان ترجمه به چند زبان را داشته باشیم.
از مسیر حرکتشان پرسیدم که گفت: زائران با چند پرواز آمدهاند بغداد و بعد کاظمین، از اینجا میرویم سامرا و بعد نجف و تا کربلا پیاده میرویم. ساعت داشت 12 شب میشد و باز هم دور ما پر شد از زائرانی که میخواستند با روحانی کاروان صحبت کنند. منتظر شدم تا زائران این کاروان خاص از زیارت بازگردند.
چند نفر از خانمهای کاروان که بیرون آمدند به فارسی دست و پا شکسته برایم از آمدنشان گفتند، یکی گفت اصالتا پاکستانی است و وقتی پدرش به او گفته میروی کربلا؟ گفته آنجا جنگ است، میخواهی مرا بکشی؟ نمیدانست چطور اما شد و آمد. راه دور بود و از دو روز پیش تا حالا فقط دو ساعت خوابیده بود، چشمانش از خستگی قرمز بود اما میگفت لذت دارد، خوبم. زائر دیگر که ایرانیالاصل تبعه آلمان بود میگفت احساس میکند لیاقت این سفر را ندارد اما آمده است؛ این سفر برایش تحقق معجزه بود. زائر دیگری که انگلیسی بود وقتی فهمید خبرنگار هستم میخواست ساعتها بنشیند و برایم از سفری حرف بزند که هنوز آن را شروع نکرده بودند، این اولین زیارتش بود.
برای گرفتن عکس معذوریت داشتند اما از پرچشمشان عکس گرفتم. سه نفری صاف پرچم را نگه داشتند تا معلوم شود رویش چه نوشته شده است. پرسیدم چرا «لبیک یا زهرا (س)»؟ پسری که با جدیت تمام پرچم را تکان میداد تا همکاروانیهایش ببینند و دور پرچم جمع شوند گفت چند تا داریم (چند پرچم دارند)؛ یا زهرا (س) همه چیز است.
آلمانی بلد نیستم، میخواستم از زائر ایرانیالاصلی که آلمانی بلد است کمک بگیرم. دلم میخواست داستان آمدن هر 400 نفرشان را بشنوم و بنویسم اما ماشینشان آمد و راهی شدند. ساعت شش صبح بعد از نماز راهی سامرا بودند و بعد پیادهروی اربعین. راهی که لبیکش را قدر مسلم نه در کاظمین و سامرا بلکه در شهرهای خود گفته بودند، در سرزمینهایی که مسلمان بودن در آنجا سخت است، برای نماز و روزهات و حجابت تشویق نمیشوی. آنچه ما گناه تعبیرش میکنیم آنجا رفتاری عرف و عادی است و خلاف آن یعنی خلاف عرف. اما آنها عشق حسین (ع) را برگزیده بودند، امام حسین (ع) هم آنها را به زیباترین جلوه محبتش دعوت کرده بود.