یکی از قالب‌های کلاسیک در حوزه شعر، مثنوی است. نام دیگر مثنوی، دوگانی است. در این قالب، هر بیت قافیه و ردیف جداگانه‌ای دارد. این قالب شعری، برای سرودن داستان‌ها و مطالب طولانی کاربرد دارد. به همین دلیل به آن مثنوی (دو تا دو تا) گفته می‌شود. «شاهنامه فردوسی» و «پنج گنج نظامی» از مشهورترین سروده‌های ادبیات پارسی در این قالب است. به این شکل:

ــــــــــ# ــــــــــ#

ــــــــــ* ــــــــــ*

ــــــــــ+ ــــــــــ+

ــــــــــ° ــــــــــ°

ــــــــــ • ــــــــــ •

یکی از کارهای ذوقی برخی ذاکران و مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام این است که به سراغ اشعار آزاد بروند و غزل‌ها و تک‌بیت‌ها و خلاصه اشعاری را پیدا کنند که علاوه بر قوت و فخامت ادبی با فضای مدح و مرثیه در مجالس ولایی هم‌خوانی داشته باشد. حال آن‌که شاعر، آن را برای موضوع دیگری سروده و هرگز نظر به واقعه مذهبی در صدر تاریخ اسلام نداشته است. در صورت دیگر، این شعر آزاد می‌تواند به نوعی «برائت استهلالی» باشد برای ورود روضه به اصل موضوع.

یکی از این دست اشعار، مثنوی ذیل از «ملا پناه واقف» است که داستانی از لیلی و مجنون را به نظم در آورده که نمی‌دانیم ذوق چه کسی آن را مناسب با ماجرای اربعین حسینی و بازگشت کاروان اسیران به کربلای معلی یافته است؛ برای تأیید این مطلب توسط شما مخاطب ولایی و آشنا به مقتل، چاره‌ای جز خواندن شعر نیست که از این پس نقل می‌شود.

«نادعلی کربلایی»، ذاکر و شاعر معاصر و پیرغلام امام حسین (ع)، در مصیبت اربعین، مثنوی نه چندان بلندی دارد که همان داستان لیلی و مجنون را خود دوباره سروده ولی مطلع «واقف» را در سرآغاز سخن آورده و بعد از بیان قصه لیلی و مجنون به اصطلاح مداحان خود گریز به کربلا و مصیبت اربعین و آمدن جناب جابر و عطیه بر قبور مطهر شهیدان زده است.

شعر «نادعلی کربلایی» را از کتاب «یاد نادعلی» که به کوشش «جواد هاشمی» متخلص به «تربت» جمع آمده است، برگزیده‌ایم.

اینک متن دو مثنوی:

 

ملا پناه واقف

شنیدستم که مجنون دل‌آزار

چو شد از مردن لیلی، خبردار

 

گریبان چاک زد با آه و افغان

به سوی تربت لیلی، شتابان

 

در آن‌جا کودکی دید ایستاده

به هر سو دیده حسرت گشاده

 

نشان قبر لیلی را از او جست

چو آن کودک بخندید و بدو گفت

 

تو ای مجنون! تو را گر عقل بودی

ز من کی این تمنا می‌نمودی؟

 

میان قبرها را جست و جو کن

ز هر مرقد، کفی از خاک بو کن

 

ز هر خاکی که بوی عشق برخاست

یقین کن تربت لیلی همان جاست

 

تو هم «واقف»! در این دیر جگرسوز

رموز عشق از آن کودک بیاموز

 

اربعین و جابربن‌عبدالله انصاری

 

«شنیدستم که مجنون با دل زار

چو شد از مُردن لیلی خبردار»

 

گریبان چاک زد از بهر دلبر

به قبرستان شدی با دیده تر

 

به هر کس می‌رسیدی آن جگر ریش

شدی جویای قبر دلبر خویش

 

یکی گفتا که ای بی صبر و طاقت!

تو را با تربت لیلی چه حاجت؟

 

بدو گفتا که من مجنون زارم

که عشق روی لیلی کرده خارم

 

جوابش داد آن دانای هشیار

اگر هستی تو مجنون دل‌افکار

 

برو زین خاک‌ها بردار و بو کن

ز عطر و بویش، او را جست و جو کن

 

که عشق پاک‌دل، این است حالش

نگردد قطع، سیمِ اتصالش

 

چو مجنون این کلام نغز بشْنید

ز خاک قبرها برداشت، بویید

 

به ناگه زد گریبان را به تن چاک

که بوی لیلی‌ام آید از این خاک

 

مرا از این سخن آمد به خاطر

ز دشت کربلا و حال جابر

 

بگفتا با عطیه با دل زار

ز هر قبری کف خاکی به من آر

 

چو گل بویید خاک کشتگان را

گلابی ریخت دشت و بوستان را

 

که ناگه گفت: ای باغ امیدم!

ز گِل بوی گُل رویت شنیدم

 

حسین! ای لاله خونین صحرا!

به آب دیده شویم قبرها را

 

بگفتا «کربلایی» عاشق این است

که سیم اتصالش این چنین است

 

برای مشاهده مجموعه اشعار نادعلی کربلایی در سایت کرب‌وبلا اینجا و مجموعه اشعار جواد هاشمی (تربت) اینجا را کلیک کنید. همچنین می‌توانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب‌وبلا مراجعه کنید.