محمدحسن فرحبخشیان، فرزند اسماعیل، متخلص به «ژولیده» و مشهور به ژولیده نیشابوری در سال 1320 ه.ش در نیشابور به دنیا آمد.
از نوجوانی به عرصه شعر قدم گذاشت. ضمن حضور در محافل ادبی و هیئات مذهبی، شعر خود را برای عموم مردم قرائت میکرد. عمده اشعار او ولایی و آیینی است. البته شعر انقلابی را هم تجربه کرده و به همین سبب به زندان افتاده است.
تألیفاتی بسیار متعدد از وی مانند مقتلالحسین علیهالسلام (2 جلد)، گلزار خونین، کشتیبان، حماسه عاشورا، ارمغان مدینه، سفینه نور، حماسهسازان قرون، چکمهپوشان و لالههای خونین در سالهای اخیر در چند جلد جمع آمده که عبارتند از:
1. چه کنم؟ دلم میسوزد
2. دلا! بسوز که...
3. ای قلبها! بسوزید
4. ای چشمها! بگریید
به یاد دارم وداع او با زندگی و وداع روزهداران با ماه مبارک رمضان مقارن شده بود. او که در بیمارستان سوم شعبان تهران در نوزدهم مهر سال 1386 ه.ق جان به جانآفرین تقدیم کرد، پس از تشییع، پیکرش برای تدفین رهسپار شهر ورامین شد و در جوار فرزند شهیدش، در گلزار شهدای حسین رضا به خاک آرمید.
او اکثر قوالب مختلف ادبی را تجربه کرده و در موضوعات گوناگون مذهبی شعر سروده است. در شادی و حزن حضرات ائمه طاهرین علیهم صلوات الله شعر و حتی سرود و نوحه دارد.
اینک به پاس یک عمر شاعری او و به بهانه سیامین سال درگذشت او چهار سروده ایشان را که یکی در قالب غزل و سه دیگر در قالب مثنوی است از نظر میگذرانیم. غزل ذیل از معروفترین اشعار «ژولیده» است که ورود کاروان امام حسین (ع) را به کربلای معلی ترسیم کرده است.
موضوعات سه مثنوی به ترتیب عبارتند از: شهادت حضرت عبداللهبنالحسن (ع)، شهادت حضرت علیاکبر (ع) و شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها:
ارمغان حسین[1]
الهی! بهر قربانی به درگاهت، سر آوردم
نه تنها سر برایت بلکه از سر، بهتر آوردم
پی ابقای «قَد قامت»، به ظهر روز عاشورا
برای گفتن «اللهاکبر»، اکبر آوردم
علی را در غدیر خم، نبی بگْرفت روی دست
ولی من روی دست خود، علیاصغر آوردم
برای آنکه همدردی کنم با مادرم زهرا
برای خوردن سیلی، سه ساله دختر آوردم
علی انگشتر خود را به سائل داد اما من
برای ساربان، انگشت با انگشتر آوردم
منِ «ژولیده» میگویم، حسینبنعلی گفتا:
الهی! بهر قربانی به درگاهت، سر آوردم
تاب مهجوری[2]
ظهر عاشورا که پور بوتراب
تشنهلب افتاد بر روی تراب
در حرم بودش برادرزادهای
لالهرویی، عاشقی، آزادهای
عشق را مشتاق و خاطرخواه بود
نام آن شهزاده، عبدالله بود
شاهدی در صحنه پیکار بود
الفت او با عمو، بسیار بود
بسکه الفت داشت با خون خدا
لحظهای از او نمیگشتی جدا
آه! از آن دم کز حرم آمد برون
دید دشت کربلا را لالهگون
تا شود آگه ز احوال عمو
جستوجوها کرد دنبال عمو
چون مریدی بر مراد خود رسید
تا عمو را دید، آهی برکشید
غنچه لعل لب خود، باز کرد
با عمو اینسان سخن، آغاز کرد:
ای عمو جان! دیده خود، باز کن
همچو گل، عبداللهت را ناز کن
باورم این پیکر صد چاک نیست
جای تو عرش است، روی خاک نیست
آمدم تا سوی خرگاهت برم
نزد عمه با دو صد آهت برم
طاقت دوری ندارد، عمهام
تاب مهجوری ندارد، عمهام
سینهسوزان با دو چشم اشکبار
میکشد در خیمه عمه انتظار
الغرض؛ آن نازدانه با عمو
بود در گودال، گرم گفتوگو
ناگهان آمد لعینی روسیاه
تیغ بر کف در میان قتلگاه
تیغ بالا بُرد تا آرد فرود
بر حسینبنعلی، دریای جود
از عمویش تا کند دفع خطر
دست خود را کرد عبدالله، سپر
خون، بسی رفت از تن و بیهوش شد
با عموی خویش، همآغوش شد
سبوی آبرو[3]
«اشبهُالناس» رسول عالمین
زاده لیلا، علیبنالحسین
از حرم آمد به صد جوش و خروش
با ادب در نزد پیر میفروش
لعل لب خشکیده، دل در پیچ و تاب
تیغ بر کف، پا مهیای رکاب
گفت: ای بابا! می نابم بده
از سبوی آبرو، آبم بده
آمدم تا مست و بیهوشم کنی
از می کوثر، قدحنوشم کنی
این بگفت و رخصت از بابا گرفت
همچو حیدر، راه بر اعدا گرفت
ناگهان افتاد از روی فرس
گفت: ای بابا! به فریادم برس
تا صدای اکبر خود را شنید
شد شتابان تا سر جسمش رسید
اکبرش را دید، پرپر گشته است
فرق او چون فرق حیدر گشته است
گفت: بابا! دیده خود باز کن
با پدر یک دم سخن، آغاز کن
آنکه فرق نازنینت را شکست
رشته عمر مرا از هم گسست
گل و گلاب[4]
دختری را خانه در ویرانه بود
باده، اشک و چشم او، پیمانه بود
تشنه بود و سینهای پُردرد داشت
در درون سینه، آه سرد داشت
پیکر و بازوی او، آزرده بود
بس که در ره، تازیانه خورده بود
از دویدن در قفای قافله
هر دو پایش بود پُر از آبله
دختر دردیکش جام الست
بود از شوق لقای دوست، مست
در طبق، هستی آن دردانه بود
رأس بابا، شمع و او، پروانه بود
چون صدف، لعل لبش را باز کرد
با پدر اینسان سخن آغاز کرد:
ای پدر! شادم که در بر آمدی
چون نبودت پا تو با سر آمدی
غم مخور، ای گل! گلابت میدهم
از سبوی دیده، آبت میدهم
گر چه داغت کرده دلخونم، پدر!
از وفای عمه ممنونم، پدر!
این بگفت و سر به آغوشش گرفت
بوسه از لعل لب نوشش گرفت
لب به لبهایش نهاد و برنداشت
مرگ او را هیچکس باور نداشت
برای مشاهده مجموعه اشعار ژولیده نیشابوری در سایت کربوبلا اینجا را کلیک کنید. همچنین میتوانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کربوبلا مراجعه کنید.
[1] چه کنم؟ دلم میسوزد، ص 168 (با حذف ابیاتی).
[2]. چه کنم؟ دلم میسوزد، ص 2 ـ 201 (31/ 19).
[3]. ای قلبها بسوزید، ص 7 ـ 226 (28/ 11).
[4]. ای قلبها بسوزید، ص 2 ـ 221 (21/ 12).
واقعا اشعا زیبا و پر معنی از خود به جای گذاشتند ادمی با خواندن هر شعر مشتاقانه اشعار بعدی را می خواند خدا رحمتشان کند
درود، اشعار ژولیده نیشابوری بجهت جذابیت باعث افزایش قدرت ایمان میگردد، دوستدار شعرش اکبرنژاد 09113427097